جدول جو
جدول جو

معنی منعنع - جستجوی لغت در جدول جو

منعنع
(مُ نَ نَ)
که نعناع یا عطر آن در آن کرده باشند. به نعناع کرده. نعناع زده: شراب انار منعنع. (یادداشت مرحوم دهخدا). و المنعنع منه (من رب المتخذ من الرمانین) اقوی فی ذلک. (ابن البیطار) (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ دَوْ وُ)
دور گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مضطرب وپراگنده شدن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اضطراب و تمایل. (اقرب الموارد) ، پیچ پیچان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ نَ)
لاغر مضطرب خلقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مضطرب خلقت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَ نِ)
دورگردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور و دور گردیده. (ناظم الاطباء) ، مضطرب و پریشان و پراکنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیچ و پیچان رونده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به تنعنع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ نِ)
قناعت کننده. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ نُ)
مرد دراز مضطرب خلقت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، فرج باریک و دراز و فروهشته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ / نُ نُ)
پودینه. (منتهی الارب). نعناع. پودنه. (دهار). پودینۀ باغی. (از بحر الجواهر). رجوع به نعنا و نعناع شود:
می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر
می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان.
بسحاق
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنعنع
تصویر تنعنع
دور گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعنع
تصویر نعنع
پارسی تازی گشته نانوک
فرهنگ لغت هوشیار