که نعناع یا عطر آن در آن کرده باشند. به نعناع کرده. نعناع زده: شراب انار منعنع. (یادداشت مرحوم دهخدا). و المنعنع منه (من رب المتخذ من الرمانین) اقوی فی ذلک. (ابن البیطار) (یادداشت مرحوم دهخدا)
که نعناع یا عطر آن در آن کرده باشند. به نعناع کرده. نعناع زده: شراب انار منعنع. (یادداشت مرحوم دهخدا). و المنعنع منه (من رب المتخذ من الرمانین) اقوی فی ذلک. (ابن البیطار) (یادداشت مرحوم دهخدا)
دورگردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور و دور گردیده. (ناظم الاطباء) ، مضطرب و پریشان و پراکنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیچ و پیچان رونده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به تنعنع شود
دورگردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور و دور گردیده. (ناظم الاطباء) ، مضطرب و پریشان و پراکنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیچ و پیچان رونده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به تنعنع شود
پودینه. (منتهی الارب). نعناع. پودنه. (دهار). پودینۀ باغی. (از بحر الجواهر). رجوع به نعنا و نعناع شود: می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان. بسحاق
پودینه. (منتهی الارب). نعناع. پودنه. (دهار). پودینۀ باغی. (از بحر الجواهر). رجوع به نعنا و نعناع شود: می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان. بسحاق