جدول جو
جدول جو

معنی منعفر - جستجوی لغت در جدول جو

منعفر(مُ عَ فِ)
خاک آلوده. (آنندراج) (از منتهی الارب). به خاک آلوده شده و در خاک غلتیده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انعفار شود
لغت نامه دهخدا
منعفر
خاک آلوده
تصویری از منعفر
تصویر منعفر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منافر
تصویر منافر
ناخوشایند، آنچه خوش آیند و دلپسند نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزعفر
تصویر مزعفر
زعفرانی، زرد رنگ، طعامی که آن را با زعفران خوش بو و رنگین کرده باشند، خوراکی که در آن زعفران ریخته باشند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فُ)
سیمون چهارم... از بزرگان فرانسه (1150-1218م.) و فرماندۀ قوای فرانسه علیه ’آلبیها’ بود که در تولوز کشته شد و پسر بزرگش آموری ششم، ملقب به کنت دومنفر (1192-1241 میلادی) در سال 1230م. صاحب منصب درجۀ اول فرانسه شد. سیمون دومنفر ملقب به ’کنت دو لیسستر’ (؟1208-1265 میلادی) سومین پسر سیمون چهارم که سردستۀ قیام بارونها علیه هانری سوم انگلستان بود. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ فِ)
گذرنده در امور و شتابی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه در کارها شتابی می کند. (ناظم الاطباء) ، مایل و بازگردنده از آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازگردنده از آب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
رماننده. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). آنکه می رماند و می گریزاند. (ناظم الاطباء) ، خداوند شتران رمنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، به چیرگی حکم کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه حکم بر غلبه می کند. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، یاری دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه نصرت می دهد و یاری می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سَ فِ)
برهنه و عریان و بی نوا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
نفرت کننده و مکروه دارنده و رمنده. (از ناظم الاطباء) ، مقابل ملایم: غضب قوه ای است در حیوان دفع منافر را، و شهوت قوه جلب ملایم را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوم قوت جنباننده که به تأیید او حیوان بجنبد و بدانچه ملایم اوست میل کنند و از آنچه منافر اوست بگریزد. (چهارمقاله ص 11)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَفِ)
دو رسن به هم درپیچیده. (آنندراج). دو ریسمان برهم پیچیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ صِ)
انگور فشارده شده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فشارده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به انعصار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ فَ)
منصرف از آب. (منتهی الارب). جایی که بدان بازمی گردند. (ناظم الاطباء). منصرف. منعطف. (اقرب الموارد). رجوع به منغفق شود، جایی که از آن کوچ می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ قِ)
ستور پشت ریش از پالان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ستورپشت ریش شده. (ناظم الاطباء) ، پی زده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتر یا اسبی که پای آن از شمشیر مجروح شده باشد، بریده شده، خرمابنی که سر آن را بریده باشند، بازداشته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ فَ)
پالوده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (نشوء اللغه ص 91) ، شیر سرخ که اسدالورد باشد. (منتهی الارب). اسد الورد. (اقرب الموارد). شیر سرخ که رنگ آن مابین کمیت و اشقر بود. (ناظم الاطباء). شیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَفْ فِ)
خا’آلوده. (آنندراج). در خا’آلوده و در خاک غلطیده و گردآلود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعفرشود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منعصر
تصویر منعصر
افشره افشار ده
فرهنگ لغت هوشیار
نازنده: به تبار، در فارسی: رماننده داوری کننده با دیگری در حسب و نسب، افتخارکننده، رماننده نافر مقابل ملائم: (دوم قوت جنباننده که بتایید او حیوان بجنبد و بدانچه ملائم اوست میل کند و از آنچه منافر اوست بگریزد) (چهارمقاله. 11)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفر
تصویر منفر
رماننده، یاری دهنده، دستور دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
کرکمی (کرکم زعفران) کرکمین خوراکی (پلو یا چلو) که با زعفران خوشبو و رنگین شده باشد، زعفرانی زرد رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منافر
تصویر منافر
((مُ فِ))
داوری کننده با دیگری در حسب و نسب، افتخار کننده، در فارسی، رماننده، نافر، مقابل ملائم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزعفر
تصویر مزعفر
((مُ زَ فَ))
زرد، به رنگ زعفران، غذایی که با زعفران خوشبو و رنگین کرده باشند
فرهنگ فارسی معین
زعفرانی، زردرنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد