جدول جو
جدول جو

معنی منعزل - جستجوی لغت در جدول جو

منعزل(مُ عَ زِ)
گوشه گزین و دور. (آنندراج). گوشه گیرنده و دورشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انعزال شود
لغت نامه دهخدا
منعزل
گوشه گزین، دور
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
فرهنگ لغت هوشیار
منعزل
معزولٌ
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به عربی
منعزل
Isolated
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
منعزل
isolé
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به فرانسوی
منعزل
isolado
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به پرتغالی
منعزل
izolowany
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به لهستانی
منعزل
изолированный
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به روسی
منعزل
ізольований
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به اوکراینی
منعزل
geïsoleerd
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به هلندی
منعزل
isoliert
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به آلمانی
منعزل
aislado
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
منعزل
isolato
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
منعزل
पृथक
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به هندی
منعزل
علیحدہ
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به اردو
منعزل
โดดเดี่ยว
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به تایلندی
منعزل
kutengwa
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به سواحیلی
منعزل
מבודד
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به عبری
منعزل
孤立的
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به چینی
منعزل
고립된
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به کره ای
منعزل
izole edilmiş
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
منعزل
terisolasi
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
منعزل
বিচ্ছিন্ন
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به بنگالی
منعزل
孤立した
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منازل
تصویر منازل
منزل ها، جاهای فرود آمدن، خانه ها، سرای ها، جمع واژۀ منزل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منخزل
تصویر منخزل
منقطع، بریده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ عَ مِ)
ساخته شده و کرده شده و عمل شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَزْ زِ)
به یک سو شونده و کناره گزیننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). معزول شده و از شغل و کار خارج شده و برداشته شده و گوشه نشین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعزل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منعدل
تصویر منعدل
کجراه گمراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منازل
تصویر منازل
جمع منزل، خانه ها، خن ها، سرا ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منخزل
تصویر منخزل
منقطع بریده، با تبختر رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعزل
تصویر متعزل
کناره گیر گوشه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منخزل
تصویر منخزل
((مُ خَ زَ))
منقطع، بریده، باتبختر رونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منازل
تصویر منازل
((مَ زَ))
جمع منزل، مسکن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منازل
تصویر منازل
خانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره