منصرف از آب. (منتهی الارب). جایی که بدان بازمی گردند. (ناظم الاطباء). منصرف. منعطف. (اقرب الموارد). رجوع به منغفق شود، جایی که از آن کوچ می کنند. (ناظم الاطباء)
منصرف از آب. (منتهی الارب). جایی که بدان بازمی گردند. (ناظم الاطباء). مُنصَرَف. مُنعَطَف. (اقرب الموارد). رجوع به منغفق شود، جایی که از آن کوچ می کنند. (ناظم الاطباء)
گذرنده در امور و شتابی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه در کارها شتابی می کند. (ناظم الاطباء) ، مایل و بازگردنده از آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازگردنده از آب. (ناظم الاطباء)
گذرنده در امور و شتابی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه در کارها شتابی می کند. (ناظم الاطباء) ، مایل و بازگردنده از آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازگردنده از آب. (ناظم الاطباء)
آلت زمین کاویدن مانند تیشه و کلند و جز آن و یا کلان تر ازآن. معزقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آلتی که بدان گندم را به باد صاف نمایند. معزقه. ج، معازق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آلت زمین کاویدن مانند تیشه و کلند و جز آن و یا کلان تر ازآن. مِعزَقَه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آلتی که بدان گندم را به باد صاف نمایند. معزقه. ج، مَعازِق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)