جدول جو
جدول جو

معنی منعزق - جستجوی لغت در جدول جو

منعزق(مُ عَ زِ)
دشوارخوی. (منتهی الارب). بدخوی و کج خلق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ عَزْ زِ)
نامهربان و بی محبت و درشت. (ناظم الاطباء). تنگ خوی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَق ق)
کفته شده و شکافته شده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ابر پراکنده و ازهم واشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به انعقاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ زِ)
دوخته شونده به نیزه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انخزاق شود، عبورکرده، سوراخ کرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ ثِ)
سحاب منعثق و متعثق، ابر فراهم آمدۀ به هم آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ زِ)
گوشه گزین و دور. (آنندراج). گوشه گیرنده و دورشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انعزال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ فَ)
منصرف از آب. (منتهی الارب). جایی که بدان بازمی گردند. (ناظم الاطباء). منصرف. منعطف. (اقرب الموارد). رجوع به منغفق شود، جایی که از آن کوچ می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ فِ)
گذرنده در امور و شتابی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه در کارها شتابی می کند. (ناظم الاطباء) ، مایل و بازگردنده از آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازگردنده از آب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ)
آلت زمین کاویدن مانند تیشه و کلند و جز آن و یا کلان تر ازآن. معزقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آلتی که بدان گندم را به باد صاف نمایند. معزقه. ج، معازق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معزق
تصویر معزق
شانه که بر سر کشند، چنگال، کج بیل، دو شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
گوشه گزین، دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
معزولٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
Isolated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isolé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
aislado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isolado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
izolowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
изолированный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
ізольований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
geïsoleerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isoliert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
โดดเดี่ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
علیحدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
kutengwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
מבודד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
孤立した
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
孤立的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
izole edilmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
terisolasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
বিচ্ছিন্ন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
पृथक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
isolato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منعزل
تصویر منعزل
고립된
دیکشنری فارسی به کره ای