جدول جو
جدول جو

معنی منظرانی - جستجوی لغت در جدول جو

منظرانی
(مَ ظَ نی ی)
نیکومنظر. (منتهی الارب). مرد نیک چهره و نیکومنظر. (ناظم الاطباء). نیکومنظر. منظری. (آنندراج) (از اقرب الموارد). دیداری. مقابل مخبرانی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
ترس و اندیشه، دلواپسی، چشمداشت، انتظار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصرانی
تصویر نصرانی
پیرو دین مسیح، مسیحی، عیسوی مذهب
فرهنگ فارسی عمید
(مَ بَ نی ی)
مرد کلان دوش. أسد مزبرانی، شیر کلان دوش. (منتهی الارب). رجل مزبرانی، مرد کلان دوش. (ناظم الاطباء). مرد یا شیر کلان دوش. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب است به منجوران از قرای بلخ. (از الانساب سمعانی). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ نی ی)
موی دار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
احمد بن حسن. قاضی نورالله گوید: مردمان ری در اصل از اهل سنت و جماعت بودند تا آنکه احمد بن حسن مادرانی در سال 275 هجری قمری بدانجامسلط شد و مذهب تشیع را اظهار کرده و در مقام تربیت شیعه برآمده است. (از ریحانه الادب ج 3 صص 422-423)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
یا ماذرانی. منسوب به مادران و آن به نوشتۀ مراصد الاطلاع با ذال نقطه دار، قلعه ای است نزدیکی همدان که به قلعۀ یسیر معروف است... (ریحانه الادب). و رجوع به مادران شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ نی ی)
کسی که به خوبی خبر هرچیزی را می داند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَمْ بَ نی ی)
منسوب به منبج برخلاف قیاس: کساء منبجانی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). منسوب به منبج. (ناظم الاطباء). رجوع به منبج و منبجی شود
لغت نامه دهخدا
(مِذْ وِ نی ی)
رجل مذورانی، مذعور. (متن اللغه) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
نام نژادی از اسبهای ایرانی که به دستور نادرشاه از اختلاط نژاد اسب ترکمانی و عربی پدید آمد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ دُ)
نسبت است مر کندران را. (از لباب الانساب) (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
جراب اندرانی، انبان سطبر. (منتهی الارب). انبان ستبر. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح منطق تصور، در برابر تصدیق: دانستن دوگونه بود یکی اندر رسیدن کی بتازی آنرا تصور خوانند. (دانشنامۀ علایی ص 3). و رجوع به رسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ذَ)
نمک بسیار سفید. (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به اندراب و اندرابی و اندرانی و ذرانی و انذرانی شود، خداوند شتران نزائع گردیدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج). خداوند شتران نزائع گردیدن. (ناظم الاطباء). خداوند شتران مشتاق بوطن شدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به نزائع و نزیعه شود
لغت نامه دهخدا
(طَمْ بُ نی ی)
طنبورزن. (السامی)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ)
معین الدین ابوالنصر احمد بن عبدالرزاق الطنطرانی. استاد مدرسه نظامیۀ بغداد. او را قصیدتی است در مدح نظام الملک وزیر معروف به قصیدۀ طنطرانیه بدین مطلع:
یا خلی ّ البال قد بلبلت بالبلبال بال
بالندی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال.
رجوع به احمد بن عبدالرزاق شود. (الاعلام زرکلی ج 1 ص 44) (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1245)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نجرانی
تصویر نجرانی
منسوب به نجران اهل نجران
فرهنگ لغت هوشیار
نصرانی در فارسی یونانی تازی گشته ترسای ترسا منسوب به ناصره، مسیحی عیسوی (بمناسبت انتساب بمولد عیسی مسیح) جمع نصاری نصرانیان: و چون آهنگ دعا کردند. عالم نصرانیان با ایشان گفت
فرهنگ لغت هوشیار
آذرنگ درفشان شیدا تاپیک روشن منسوب به نور دارای نورمنور مقابل ظلمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
بینندگی، اضطراب، دلواپسی، تامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندخانی
تصویر مندخانی
((مَ نِ))
خانه ویران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
چشم داشت، انتظار، تشویش، دلواپسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصرانی
تصویر نصرانی
((نَ))
منسوب به نصران، ترسایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
منسوب به نور، دارای نور، منور، مقابل ظلمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انیرانی
تصویر انیرانی
خارجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
تشویش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
درخشان، روشن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
Apprehensiveness, Consternation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
Luminescent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جیرجیرک
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
apreensão, consternação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminescente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
aprensión, consternación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نورانی
تصویر نورانی
luminiscente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی