جدول جو
جدول جو

معنی منشیا - جستجوی لغت در جدول جو

منشیا
(مَ)
به لغت زند و پازند خدمتکار آتشکده را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). هزوارش، منشیا، مغشیا، مگوشیا. پهلوی اهرپت (هیربد) ، روحانی زرتشتی. صحیح قرائت اخیر است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مغ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منشی
تصویر منشی
کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند، نویسنده، ایجاد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منایا
تصویر منایا
منیّت ها، اجل ها، مرگ ها، جمع واژۀ منیّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشا
تصویر منشا
جای پیدا شدن، محل پیدایش، محل نمو و پرورش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منگیا
تصویر منگیا
منگ، قمار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ منیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ منیه، به معنی مرگ و اجل. (آنندراج) : از برای وی، احمد انواع منایا و احسن اقسام رزایا مقدر ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 459). رجوع به منیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شِءْ)
نامی از نامهای خدای تعالی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ شِءْ)
نوآفریننده. (مهذب الاسماء). مبدع. (یادداشت مرحوم دهخدا). خلق کننده. ایجادکننده:
واهب العقل و ملهم الالباب
منشی ءالنفس و مبدع الاسباب.
سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 61).
منشی ٔ فکرتم چو از دو طرف
گشت معنی ستان و لفظسپار...
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 186).
چه نفس به استقلال بی مشارکت روح منشی ٔ آن خواطر بود و صدق از صفات نفس دور. (مصباح الهدایه چ همایی ص 176). رجوع به انشاء و رجوع به منشی (معنی دوم) شود
لغت نامه دهخدا
حشیش ارغامونی است و آن رستنیی باشد مانند خشخاش و به شیرازی مامیثای سرخ گویندش، (برهان) (آنندراج)، گیاهی که مردم شیراز مامیثای سرخ گویند، (ناظم الاطباء)، و رجوع به ارغامونی و مامیثا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از منگیا
تصویر منگیا
قمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منایا
تصویر منایا
جمع منیه، مرگ ها مردن ها جمع منیه مرگها اجلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشیا
تصویر ماشیا
مامیشای سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
آغاز گر بیناد گذار، دپیر دیپیر دبیر پناغ خلق کننده ایجاد کننده، نویسنده دبیر، خواننده و آورنده شعر از خویشتنمقابل منشد: (بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد) (جوامع الحکایات 27: 1) یا منشی فلک. عطارد
فرهنگ لغت هوشیار
زاد گاه پرورشگاه گواشگاه زاده، نوشته، نامه محل پیدایش محل صدور، جای نشو و نما، اصل مبدا: (بادت همه روزه خوشتر از عید کاین منشا شادی جهانست) (وحشی. چا. امیر کبیر. 178)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منگیا
تصویر منگیا
((مَ))
قمار، قمارخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشی
تصویر منشی
((مُ))
نویسنده، دبیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشا
تصویر منشا
Derivation, Provenience
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منشا
تصویر منشا
dérivation, provenance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منشا
تصویر منشا
turunan, asal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از منشا
تصویر منشا
asili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از منشا
تصویر منشا
派生 , 出所
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از منشا
تصویر منشا
衍生 , 来源
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از منشا
تصویر منشا
שׁורש , מקור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از منشا
تصویر منشا
파생 , 출처
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از منشا
تصویر منشا
türetim, köken
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از منشا
تصویر منشا
derivação, procedência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منشا
تصویر منشا
व्युत्पत्ति , उत्पत्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منشا
تصویر منشا
derivazione, provenienza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منشا
تصویر منشا
derivación, procedencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منشا
تصویر منشا
afleiding, herkomst
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منشا
تصویر منشا
похідне , походження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منشا
تصویر منشا
производная , происхождение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منشا
تصویر منشا
pochodna, pochodzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منشا
تصویر منشا
Ableitung, Herkunft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منشا
تصویر منشا
การอนุมาน , แหล่งกำเนิด
دیکشنری فارسی به تایلندی