جدول جو
جدول جو

معنی منشغه - جستجوی لغت در جدول جو

منشغه(مِشَ غَ)
دارودان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منشع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منشفه
تصویر منشفه
حوله، نوعی پارچۀ پرزدار و ضخیم برای خشک کردن بدن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ سَ غَ)
دستۀ پر دم مرغ که از آن کلیچه و نان را نشان کنند و گاهی آن آهنین باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دسته ای از پرهای دنب مرغ که بدان بر روی کلیچه و نان نقش کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ لَ)
جای حلقۀ انگشتری از انگشت. (مهذب الاسماء). جای خاتم از خنصر که تفقد آن در طهارت مستحب است. (منتهی الارب) (آنندراج). جای انگشتری از انگشت کوچک. (ناظم الاطباء). قسمتی از انگشت که در زیر خاتم قرار گیرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ شَ فَ)
دستمال. حوله. ج، مناشف. (از اقرب الموارد). رجوع به منشف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نَشْ شَ رَ)
صحف منشره، نامه های پریشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نامه های گسترده و گشاده. (از اقرب الموارد) : بل یرید کل امری ٔ منهم ان یؤتی صحفا منشره. (قرآن 52/74)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ بَ)
مال اصیل ناطق باشد یا صامت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ غَ)
پر که بر نان زنند. منسغه. (مهذب الاسماء). پر کلیچه و نان که از پرهای مرغ و آهن باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). دسته ای از پرهای دنب مرغ و جز آن که به هم بسته و نانوا، نان را بدان نقش و نگار می کند. (ناظم الاطباء). دسته ای از پرهای دم پرندگان و جز آن که نانوا به وسیلۀ آن نان را نقش و نگار کند و همچنین است اگر از آهن باشد. (ازاقرب الموارد) ، سپیدی بن ناخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
پاره ای از جامه یا چادر کهنه، گل که گرد کرده در آن خار نشانندو بعد خشک شدن بر آن کتان را شانه کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منشقه
تصویر منشقه
مونث منشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشفه
تصویر منشفه
دستمال رو مال حوله (حمام و جزآن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشده
تصویر منشده
مونث منشد، قصاید منشده، جمع منشدات
فرهنگ لغت هوشیار