جدول جو
جدول جو

معنی منشاری - جستجوی لغت در جدول جو

منشاری(مِ)
اره ای شکل و مانند اره و دندانه دار. (ناظم الاطباء). چون اره. اره ای. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، درخوراره. اره کردنی. بریدنی. قابل قطع کردن:
بر آن درخت که باد خلاف او بجهد
عروس او شود از اضطرار منشاری.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 340).
، (اصطلاح طب قدیم) نبض منشاری، قسمی زدن رگ. قسمی از نبض که سریع متواتر مختلف الاجزاءاست در عظم و انبساط و صلابت و لین و ارتفاع و انخفاض. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افشاری
تصویر افشاری
یکی از چهار آواز دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعشاری
تصویر اعشاری
مربوط به اعشار، ارقام بعد از ممیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناشیر
تصویر مناشیر
منشارها، ارّه ها، جمع واژۀ منشار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشار
تصویر منشار
ارّه، وسیله ای با تیغۀ نازک فلزی دندانه دار و دستۀ چوبی یا فلزی که برای بریدن چوب، فلزات و مانند آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متواری
تصویر متواری
فراری، در به در، پنهان شده، پنهان، پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
کسی که امان و پناه بخواهد، زنهارخواه، امانت
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان سیاهو است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
قریه ای است در هفت فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مشرق فارغان، (فارسنامه ناصری)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
اره. (دهار). اره. ج، مناشیر. (مهذب الاسماء). اره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اره که بدان چوب را قطع کنند. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد) :
تا بگوید ز لشکر کفار
زکریا بریده از منشار.
سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 422).
هم طبع او چو تیشه تراشنده
هم خوی او برنده چو منشارش.
خاقانی.
دل کهتر چون زکریا در میان درخت خشک... به منشار ناپاکی روزگار بریده شد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 292) ، چوب پنجه دار که بدان گندم و جز آن را بر باد دهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نوعی از ماهی در دریای زنگ بس کلان جثه از سر تا دم استخوانهای سیاه بر مثال اره به قدر دو ذراع و بر سر دو شاخ طویل هر واحد به قدر ده ذراع دارد و هر گاه زیر مرکب گذرد به هر دو شاخ می شکند و تباه سازد. (منتهی الارب از عجایب المخلوقات) (آنندراج). اره ماهی. (ناظم الاطباء). رجوع به اره ماهی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معماری
تصویر معماری
رازیگری مهرازی ساختمان غلگیری عمل و شغل معمار، عمارت آبادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندوری
تصویر مندوری
بدبختی، اندوهناکی: (بهار خرم نزدیک آمد از دوری بشاد کامی نزدیک شو ز مندوری) (جلاب. صحاح الفرش. 116)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواری
تصویر متواری
پنهان گشته، پنهان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشاکی
تصویر متشاکی
گرزیتار (شکایت کننده) گله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشارک
تصویر متشارک
هنباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکاری
تصویر متکاری
سلاک گیرنده (سلاک کرایه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندایی
تصویر مندایی
ماندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناشیر
تصویر مناشیر
جمع منشور، فرمانهای دیوانی، فرمانهای شاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منصوری
تصویر منصوری
منسوب به منصور، یکی از گوشه های چهارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده رایزنی سباری عمل وشغل مستشار، اداره ای که مستشاران در آن کار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصاری
تصویر انصاری
یاری ده منسوب به (انصار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکاری
تصویر انکاری
نیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انماری
تصویر انماری
ناباوری به دینT عدم اعتقاد به روزشمار
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از آوازهای ایرانی مغموم و دردناک از متعلقات شور ولی گام آن به سه گاه نزدیکتر از شور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنتاری
تصویر زنتاری
تازی گشته از دیسانتری خونروش از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
منسوب به زنگار، برنگ زنگار سبز رنگ زنگار فام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
آنکه شرط و عهد کند، کسی که امان و مهلت طلبد جمع زینهاریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشار
تصویر منشار
اره، اره ماهی اره: (تا بگوید ز لشکر کفار زکریا بریده از منشار) (حدیقه. مد. 422)، چوب پنجه دار که بوسیله آن غله را بر باد دهند، اره ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشار
تصویر منشار
((مِ))
ارّه، چوب پنجه دار که به وسیله آن غله را بر باد دهند، اره ماهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افشاری
تصویر افشاری
((ص نسب.اِمر.))
یکی از آوازهای ایرانی، مغموم و دردناک، از متعلقات شور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
((زِ))
کسی که امان و پناه بخواهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معماری
تصویر معماری
آبادگری، رازی گری، مهرازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقداری
تصویر مقداری
چندی، اندکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعشاری
تصویر اعشاری
دهدهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زنهاری
تصویر زنهاری
آمنا
فرهنگ واژه فارسی سره
نام مرتعی در شیرگاه سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی