جدول جو
جدول جو

معنی منسوک - جستجوی لغت در جدول جو

منسوک(مَ)
جامۀ آب شسته و پاک کرده، نعت است از نسک. (منتهی الارب). به آب شسته و پاک گردیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
منسوک
نیک شسته
تصویری از منسوک
تصویر منسوک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منسلک
تصویر منسلک
در آینده و داخل شده در چیزی، کسی که داخل طریقه و مسلکی شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
نسخ شده، از بین برده شده، رد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسوب
تصویر منسوب
دارای نسبت، نسبت داده شده، قوم و خویش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسوج
تصویر منسوج
بافته شده، نوعی پارچۀ ابریشمی، پارچۀ زری
فرهنگ فارسی عمید
(مَ کَ)
ارض منسوکه، زمین نیرودادۀ سرگین پاشیده و آمیخته بدان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرس منسوکه، اسب هموار نرم پشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اسب نرم پشم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از منهوک
تصویر منهوک
بیمار گران، لاغر نزار، تنمتکیده زبانزدی در دانش سرواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسوب
تصویر منسوب
وابسته، خویشاوند، مهر چامه نسبت داده شده، مربوط پیوسته: (امیر ارتق ماردین... و هرچه... بان مضاف و منسوب... تصرف نمود) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 28)، خویشاوند خویش، جمع منسوبین، شعری که شامل عشقبازی با زنان است، نوعی از خطوط اسمی (سلوک مقریزی 718)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسوج
تصویر منسوج
بافته تنیده بافته شده، پارچه، جمع (متداول) منسوجات
فرهنگ لغت هوشیار
پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسلک
تصویر منسلک
در رشته به رشته، در آینده، هموند داخل شونده در آینده: (نظاربن معدی کرب... که در سلک اجداد پیامبر مالله منسلک است) (تاریخ نگارستان. تهران 5)، آنکه وارد مسلکی شده، در رشته کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
هیچیده بر افتاده از میان رفته نیست کرده شده از بین برده، باطل کرده شده نسخ گردیده، (اصول) رفع حکم ثابت قبلی است بواسطه حکمی دیگر که وارد بر آن میشود (دستور ج 3 ص 356)، بعقیده اهل تناسخ روحی که پس از مردن جسمی داخل جسم دیگر شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
((مَ))
مطرود شده، رد کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منسوج
تصویر منسوج
((مَ))
بافته شده، پارچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منسوب
تصویر منسوب
((مَ))
نسبت داده شده، دارای نسبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منسلک
تصویر منسلک
((مُ سَ لِ))
داخل شونده، درآینده، آنکه وارد مسلکی شده، در رشته کشیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
Obsolete
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
obsolète
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
obsoleto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
usang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
時代遅れの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
过时的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
מיושן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
시대에 뒤떨어진
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
modası geçmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
obsoleto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
पुराना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
veraltet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
obsoleto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
verouderd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
застарілий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
устаревший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
przestarzały
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
zamani
دیکشنری فارسی به سواحیلی