جدول جو
جدول جو

معنی منسلک

منسلک((مُ سَ لِ))
داخل شونده، درآینده، آنکه وارد مسلکی شده، در رشته کشیده
تصویری از منسلک
تصویر منسلک
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منسلک

منسلک

منسلک
در رشته به رشته، در آینده، هموند داخل شونده در آینده: (نظاربن معدی کرب... که در سلک اجداد پیامبر مالله منسلک است) (تاریخ نگارستان. تهران 5)، آنکه وارد مسلکی شده، در رشته کشیده
منسلک
فرهنگ لغت هوشیار

منسلک

منسلک
در آینده و داخل شده در چیزی، کسی که داخل طریقه و مسلکی شده باشد
منسلک
فرهنگ فارسی عمید

منسلک

منسلک
درآینده در چیزی و سلک شونده. (غیاث) (آنندراج). درآمده در چیزی. (از اقرب الموارد). درآینده در چیزی و سلک شونده و متصل پیوسته و افزوده شده. (ناظم الاطباء).
- منسلک داشتن، در رشته کشیدن. به سلک کشیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- منسلک شدن، به سلک کشیده شدن. در رشته کشیده شدن. (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا

مندلک

مندلک
گیاهی است از تیره مرکبان و از دسته کاسنی ها دارای گلهایی زرد رنگ یا صورتی و میوه یی مخروطی شکل و پرز دار و کشیده. ریشه این گیاه مستقیم و ضخیم و نسبه طویل و محتوی مقادیری مواد اندوخته یی است و از این جهت مورد استعمال غذایی دارد. در ریشه مندلک بیشتر اینولین ذخیره میشود. علاوه بر ریشه برگها و جوانه های تازه گیاه مزبور نیز در تهیه نوعی سالاد مصرف میشوند و بعلاوه بجای برگ توت برگ این گیاه را میتوان بمصرف تغذیه کرم ابریشم رسانید سلسفی اسود دبح
فرهنگ لغت هوشیار

منهلک

منهلک
درهلاک اندازنده. (غیاث). آنکه خود را در مخاطره و هلاک می اندازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

منسلی

منسلی
غم دورشونده از کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد). بی اندوه و بی ترس. (ناظم الاطباء). رجوع به انسلاء شود
لغت نامه دهخدا

منسلع

منسلع
شکافته شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا