هیچیده بر افتاده از میان رفته نیست کرده شده از بین برده، باطل کرده شده نسخ گردیده، (اصول) رفع حکم ثابت قبلی است بواسطه حکمی دیگر که وارد بر آن میشود (دستور ج 3 ص 356)، بعقیده اهل تناسخ روحی که پس از مردن جسمی داخل جسم دیگر شود
هیچیده بر افتاده از میان رفته نیست کرده شده از بین برده، باطل کرده شده نسخ گردیده، (اصول) رفع حکم ثابت قبلی است بواسطه حکمی دیگر که وارد بر آن میشود (دستور ج 3 ص 356)، بعقیده اهل تناسخ روحی که پس از مردن جسمی داخل جسم دیگر شود
وابسته، خویشاوند، مهر چامه نسبت داده شده، مربوط پیوسته: (امیر ارتق ماردین... و هرچه... بان مضاف و منسوب... تصرف نمود) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 28)، خویشاوند خویش، جمع منسوبین، شعری که شامل عشقبازی با زنان است، نوعی از خطوط اسمی (سلوک مقریزی 718)
وابسته، خویشاوند، مهر چامه نسبت داده شده، مربوط پیوسته: (امیر ارتق ماردین... و هرچه... بان مضاف و منسوب... تصرف نمود) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 28)، خویشاوند خویش، جمع منسوبین، شعری که شامل عشقبازی با زنان است، نوعی از خطوط اسمی (سلوک مقریزی 718)
پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
منجوق: ترکی تازی گشته ماهچه سر درفش، افسر، درفش، چتر سایبان، مهرک که بر جامه دوزند گوی و قبه ای که بر سر رایت (درفش) نصب میکردند ماهچه علم، علم رایت درفش: (چو زلف بتان جعد منجوق باد گهی بر نوشت و گهی بر گشاد) (اسدی. رشیدی)، رایتی که بر کنگره های برج جهت اعلام نماز جماعت می افراشتند، چتر. سایبان، تاج، گوی و زینتهای دیگر که بر بالای منار و برج بعنوان آیین بندی نصب کنند، دانه های ریز از جنس شیشه و بلور که زیور جامه سازند
منجوق: ترکی تازی گشته ماهچه سر درفش، افسر، درفش، چتر سایبان، مهرک که بر جامه دوزند گوی و قبه ای که بر سر رایت (درفش) نصب میکردند ماهچه علم، علم رایت درفش: (چو زلف بتان جعد منجوق باد گهی بر نوشت و گهی بر گشاد) (اسدی. رشیدی)، رایتی که بر کنگره های برج جهت اعلام نماز جماعت می افراشتند، چتر. سایبان، تاج، گوی و زینتهای دیگر که بر بالای منار و برج بعنوان آیین بندی نصب کنند، دانه های ریز از جنس شیشه و بلور که زیور جامه سازند
مغولی فرهنگ رشیدی این واژه را تازی گشته تنسخ پارسی می داند و آن گونه ای از جامه است که تنزیب نیز خوانده می شود آنندراج تنسخ را پارسی گشته تنسکه هندی می داند و آن جامه ای است گرانبها که از بنگاله آورند و از این روی غیاث بر آن است که هر چیز گرانبها و کمیاب را تنسق گویند ترونده (نادره) هر چیز نفیس تحفه نایاب
مغولی فرهنگ رشیدی این واژه را تازی گشته تنسخ پارسی می داند و آن گونه ای از جامه است که تنزیب نیز خوانده می شود آنندراج تنسخ را پارسی گشته تنسکه هندی می داند و آن جامه ای است گرانبها که از بنگاله آورند و از این روی غیاث بر آن است که هر چیز گرانبها و کمیاب را تنسق گویند ترونده (نادره) هر چیز نفیس تحفه نایاب