- منسوخ
- نسخ شده، از بین برده شده، رد شده
معنی منسوخ - جستجوی لغت در جدول جو
- منسوخ
- هیچیده بر افتاده از میان رفته نیست کرده شده از بین برده، باطل کرده شده نسخ گردیده، (اصول) رفع حکم ثابت قبلی است بواسطه حکمی دیگر که وارد بر آن میشود (دستور ج 3 ص 356)، بعقیده اهل تناسخ روحی که پس از مردن جسمی داخل جسم دیگر شود
- منسوخ ((مَ))
- مطرود شده، رد کرده شده
- منسوخ
- Obsolete
- منسوخ
- obsoleto
- منسوخ
- veraltet
- منسوخ
- przestarzały
- منسوخ
- устаревший
- منسوخ
- застарілий
- منسوخ
- verouderd
- منسوخ
- obsoleto
- منسوخ
- obsolète
- منسوخ
- obsoleto
- منسوخ
- पुराना
- منسوخ
- modası geçmiş
- منسوخ
- 시대에 뒤떨어진
- منسوخ
- מיושן
- منسوخ
- 時代遅れの
- منسوخ
- zamani
- منسوخ
- ล้าสมัย
- منسوخ
- পুরাতন
- منسوخ
- باليٌ
- منسوخ
- منسوخ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث منسوخ
هر چیز نفیس تحفه نایاب
تنسخ، هر چیز نفیس و کمیاب
دارای نسبت، نسبت داده شده، قوم و خویش
بافته شده، نوعی پارچۀ ابریشمی، پارچۀ زری
آنکه صورت وی برگردیده و زشت شده باشد، مسخ شده
شکسته و جدا کرده
آسان و روان، برهنه یکی از سنگ های نوزده گانه سرواد، اسب تیز تک
لاغر سرین: اسپ، ویشتک (مسخ شده) انسانی که بصورت حیوان تبدیل شده، تبدیل شده (هر چیز)، آنکه صورت وی بصورتی بدتر و زشت تر بدل شده، فاع را از فاعلاتن مسلوخ خوانند - یعنی پوست بیرون کشیده - و بعضی عروضیان این زحاف را مسخ خوانده اند و جزو را ممسوخ گفته و این اسم بدین زحاف لایق تراست (المعجم. مد. چا. 40: 1)
نیک شسته