جدول جو
جدول جو

معنی منسوخ - جستجوی لغت در جدول جو

منسوخ
نسخ شده، از بین برده شده، رد شده
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
فرهنگ فارسی عمید
منسوخ
هیچیده بر افتاده از میان رفته نیست کرده شده از بین برده، باطل کرده شده نسخ گردیده، (اصول) رفع حکم ثابت قبلی است بواسطه حکمی دیگر که وارد بر آن میشود (دستور ج 3 ص 356)، بعقیده اهل تناسخ روحی که پس از مردن جسمی داخل جسم دیگر شود
فرهنگ لغت هوشیار
منسوخ
((مَ))
مطرود شده، رد کرده شده
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
فرهنگ فارسی معین
منسوخ
Obsolete
تصویری از منسوخ
تصویر منسوخ
دیکشنری فارسی به انگلیسی
منسوخ
obsoleto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
منسوخ
veraltet
دیکشنری فارسی به آلمانی
منسوخ
przestarzały
دیکشنری فارسی به لهستانی
منسوخ
устаревший
دیکشنری فارسی به روسی
منسوخ
застарілий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
منسوخ
verouderd
دیکشنری فارسی به هلندی
منسوخ
obsoleto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
منسوخ
obsolète
دیکشنری فارسی به فرانسوی
منسوخ
obsoleto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
منسوخ
पुराना
دیکشنری فارسی به هندی
منسوخ
usang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
منسوخ
modası geçmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
منسوخ
시대에 뒤떨어진
دیکشنری فارسی به کره ای
منسوخ
מיושן
دیکشنری فارسی به عبری
منسوخ
过时的
دیکشنری فارسی به چینی
منسوخ
時代遅れの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
منسوخ
zamani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
منسوخ
ล้าสมัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
منسوخ
পুরাতন
دیکشنری فارسی به بنگالی
منسوخ
باليٌ
دیکشنری فارسی به عربی
منسوخ
منسوخ
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منسوخه
تصویر منسوخه
مونث منسوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسوخ
تصویر تنسوخ
هر چیز نفیس تحفه نایاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسوخ
تصویر تنسوخ
تنسخ، هر چیز نفیس و کمیاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسوب
تصویر منسوب
دارای نسبت، نسبت داده شده، قوم و خویش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسوج
تصویر منسوج
بافته شده، نوعی پارچۀ ابریشمی، پارچۀ زری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممسوخ
تصویر ممسوخ
آنکه صورت وی برگردیده و زشت شده باشد، مسخ شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفسوخ
تصویر مفسوخ
شکسته و جدا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسرخ
تصویر منسرخ
آسان و روان، برهنه یکی از سنگ های نوزده گانه سرواد، اسب تیز تک
فرهنگ لغت هوشیار
لاغر سرین: اسپ، ویشتک (مسخ شده) انسانی که بصورت حیوان تبدیل شده، تبدیل شده (هر چیز)، آنکه صورت وی بصورتی بدتر و زشت تر بدل شده، فاع را از فاعلاتن مسلوخ خوانند - یعنی پوست بیرون کشیده - و بعضی عروضیان این زحاف را مسخ خوانده اند و جزو را ممسوخ گفته و این اسم بدین زحاف لایق تراست (المعجم. مد. چا. 40: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسوک
تصویر منسوک
نیک شسته
فرهنگ لغت هوشیار