کشیدنگاه. و منه لم یبق فی القوس منزع، یعنی کار به نهایت رسید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ازناظم الاطباء) : از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصۀ امل متسعی بود... تا امروز... وصیت می کرده ام... (نفثهالمصدور چ یزدگردی صص 54-55)
کشیدنگاه. و منه لم یبق فی القوس منزع، یعنی کار به نهایت رسید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ازناظم الاطباء) : از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصۀ امل متسعی بود... تا امروز... وصیت می کرده ام... (نفثهالمصدور چ یزدگردی صص 54-55)
رجل منزغ، آنکه تباهی افکند و برآغالاند مردم را و کذلک رجل منزغه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه غیبت کند مردم را. منزغه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
رجل منزغ، آنکه تباهی افکند و برآغالاند مردم را و کذلک رجل منزغه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه غیبت کند مردم را. منزغه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
آنکه فرومی فرستد و آنکه سبب می شود فروفرستادن را. (ناظم الاطباء). فروفرستنده. نازل کننده. ج، منزلون و منزلین: انا منزلون علی اهل هذه القریه رجزاً من السماء. (قرآن 34/29). اءانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون. (قرآن 68/56). بر دشمنان به خنجر و بر دوستان به جود هم مرسل عقابی و هم منزل ثواب. رشیدالدین وطواط (از المعجم چ مدرس رضوی ص 331)
آنکه فرومی فرستد و آنکه سبب می شود فروفرستادن را. (ناظم الاطباء). فروفرستنده. نازل کننده. ج، منزلون و منزلین: انا منزلون علی اهل هذه القریه رجزاً من السماء. (قرآن 34/29). اءَانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون. (قرآن 68/56). بر دشمنان به خنجر و بر دوستان به جود هم مرسل عقابی و هم منزل ثواب. رشیدالدین وطواط (از المعجم چ مدرس رضوی ص 331)
پاک و دور گردانیده از زشتیها. (غیاث) (آنندراج). دور از پلیدیها و ناپسندیها و پاک و پاکیزه و بی آمیزش و مقدس. (ناظم الاطباء). بری. مبرا. سلیم. نزیه. بی آهو. بی عیب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ز جای واز جهت باشی منزه ببین تا کیستی انصاف خود ده. ناصرخسرو. خرد حیران شده از کنه ذاتش منزه دان زاجرام و جهاتش. ناصرخسرو. حضرت الهیت از خشم و انتقام منزه است. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 748). اگر من منزه نبودم ز عیب کس از عیب هرگز منزه نبود. مسعودسعد. هست مقدس عطای او ز توقف هست منزه سخای او ز تقاضا. امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 41). پاینده عالمی که منزه بود ز عیب ایزد نهاد شخص تو گویی چنان نهاد. امیر معزی (ایضاً ص 186). سخن من... از ریبت منزه باشد. (کلیله و دمنه). ملک از وصمت غدر منزه باشد. (کلیله و دمنه). ای منزه ذات تو ’اما یقول الظالمون’ گفت علمت جمله را ’ما لم تکونوا تعلمون’ چون منزه باشد ازهر عیب ذات پاک تو جای استغفارشان باشد ’و هم یستغفرون’. سنائی (دیوان چ مصفا ص 279). جل ذکره منزه از چه و چون انبیا را شده جگرها خون. سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 71). بهر او بود جست و جوی همه او منزه ز گفت و گوی همه. سنائی. حق تعالی... از احوال و صفات خلق منزه است. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 15). ز کین و کبر منزه چو انبیا ز ریا ز بخل و حقد مبرا چنان ملک ز نفاق. جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 383). عقل و جان بود از متانت و لطف کز همه عیبها منزه بود. جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 400). جبلت تو مزین به خصلت محمود طبیعت تو منزه ز سیرت مذموم. جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 254). او روح مطلق است و مسلم از ابتلا او لطف ایزد است و منزه از امتحان. جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 304). مهابط و مصاعد آن از خوف صیادان منزه. (سندبادنامه ص 120). به شرف نفس... مستثنی بود... و از التفات به انواع معارف و ملاهی منزه و مبرا. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 274). هر دو منزه از لغو و تأثیم. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 448). مبرا حکمش از زودی و دیری منزه ذاتش از بالا و زیری. نظامی. تا آن وقت در بغداد آمدم و اعتقاد درست کردم که او منزه است از جهت. (تذکرهالاولیاء عطار چ کتاب خانه مرکزی ج 2 ص 258). شناخت توحید از لوث بشریت منزه است. (تذکرهالاولیاء عطار ایضاً ص 226). در ره عاشقان دلی باید که منزه ز دال و لام بود. عطار. سلامی منزه حواشی او ز آلایش نقش کلک و بنان. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 353). باری سبحانه... منزه و متعالی است از این درجه. (اخلاق ناصری). منزه از تمویه و مبرا از میل به زخارف. (اخلاق ناصری). و حضرت عزت از اتصاف به چنین اوصاف منزه. (اخلاق ناصری). از شایبۀ مخالفت و منازعت منزه ماند. (اخلاق ناصری). حق منزه از تن و من با تنم چون چنین گویم بباید کشتنم. مولوی. کودکان خرد را چون می زنی چون بزرگان را منزه می کنی. مولوی. خداوند سبحانه از آن منزه و مقدس است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 18). الا خدای یگانه... منزه ازوالد و ولد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 17). انوار عزت تو منزه زکیف و کم الوان نعمت تو مبرا ز حصر و حد. جامی. - منزه آمدن،پاک بودن. مبرا بودن: ز نور رای تو گر مقتبس شود مه و مهر منزه آید از وصمت محاق و زوال. عبید زاکانی. - منزه البال، منزه بال: آفریدگار تعالی از هجوم مکروهات و زوال عاهات مرفه الحال و منزه البال داراد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 61). رجوع به ترکیب بعد شود. - منزه بال، آسوده خیال. آسوده خاطر: تا ذات شریف را از هجوم حوادث و لزوم کوارث منزه بال یافتی. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 100). رجوع به ترکیب قبل شود. - منزه داشتن، پاک نگه داشتن. دور نگه داشتن: تا چنانکه در شرط است منزه داری این اندامها را از فجور و ناشایست و نابایست. (قابوس نامه چ نفیسی ص 11). مال اصحابنا طمع نرزد خویشتن را از آن منزه دار. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 361). ، رستگار و آزاد، پارسا و بی گناه. (ناظم الاطباء)
پاک و دور گردانیده از زشتیها. (غیاث) (آنندراج). دور از پلیدیها و ناپسندیها و پاک و پاکیزه و بی آمیزش و مقدس. (ناظم الاطباء). بری. مبرا. سلیم. نزیه. بی آهو. بی عیب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ز جای واز جهت باشی منزه ببین تا کیستی انصاف خود ده. ناصرخسرو. خرد حیران شده از کنه ذاتش منزه دان زاجرام و جهاتش. ناصرخسرو. حضرت الهیت از خشم و انتقام منزه است. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 748). اگر من منزه نبودم ز عیب کس از عیب هرگز منزه نبود. مسعودسعد. هست مقدس عطای او ز توقف هست منزه سخای او ز تقاضا. امیر معزی (دیوان چ اقبال ص 41). پاینده عالمی که منزه بود ز عیب ایزد نهاد شخص تو گویی چنان نهاد. امیر معزی (ایضاً ص 186). سخن من... از ریبت منزه باشد. (کلیله و دمنه). ملک از وصمت غدر منزه باشد. (کلیله و دمنه). ای منزه ذات تو ’اما یقول الظالمون’ گفت علمت جمله را ’ما لم تکونوا تعلمون’ چون منزه باشد ازهر عیب ذات پاک تو جای استغفارشان باشد ’و هم یستغفرون’. سنائی (دیوان چ مصفا ص 279). جل ذکره منزه از چه و چون انبیا را شده جگرها خون. سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 71). بهر او بود جست و جوی همه او منزه ز گفت و گوی همه. سنائی. حق تعالی... از احوال و صفات خلق منزه است. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 15). ز کین و کبر منزه چو انبیا ز ریا ز بخل و حقد مبرا چنان ملک ز نفاق. جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 383). عقل و جان بود از متانت و لطف کز همه عیبها منزه بود. جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 400). جبلت تو مزین به خصلت محمود طبیعت تو منزه ز سیرت مذموم. جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 254). او روح مطلق است و مسلم از ابتلا او لطف ایزد است و منزه از امتحان. جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 304). مهابط و مصاعد آن از خوف صیادان منزه. (سندبادنامه ص 120). به شرف نفس... مستثنی بود... و از التفات به انواع معارف و ملاهی منزه و مبرا. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 274). هر دو منزه از لغو و تأثیم. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 448). مبرا حکمش از زودی و دیری منزه ذاتش از بالا و زیری. نظامی. تا آن وقت در بغداد آمدم و اعتقاد درست کردم که او منزه است از جهت. (تذکرهالاولیاء عطار چ کتاب خانه مرکزی ج 2 ص 258). شناخت توحید از لوث بشریت منزه است. (تذکرهالاولیاء عطار ایضاً ص 226). در ره عاشقان دلی باید که منزه ز دال و لام بود. عطار. سلامی منزه حواشی او ز آلایش نقش کلک و بنان. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 353). باری سبحانه... منزه و متعالی است از این درجه. (اخلاق ناصری). منزه از تمویه و مبرا از میل به زخارف. (اخلاق ناصری). و حضرت عزت از اتصاف به چنین اوصاف منزه. (اخلاق ناصری). از شایبۀ مخالفت و منازعت منزه ماند. (اخلاق ناصری). حق منزه از تن و من با تنم چون چنین گویم بباید کشتنم. مولوی. کودکان خرد را چون می زنی چون بزرگان را منزه می کنی. مولوی. خداوند سبحانه از آن منزه و مقدس است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 18). الا خدای یگانه... منزه ازوالد و ولد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 17). انوار عزت تو منزه زکیف و کم الوان نعمت تو مبرا ز حصر و حد. جامی. - منزه آمدن،پاک بودن. مبرا بودن: ز نور رای تو گر مقتبس شود مه و مهر منزه آید از وصمت محاق و زوال. عبید زاکانی. - منزه البال، منزه بال: آفریدگار تعالی از هجوم مکروهات و زوال عاهات مرفه الحال و منزه البال داراد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 61). رجوع به ترکیب بعد شود. - منزه بال، آسوده خیال. آسوده خاطر: تا ذات شریف را از هجوم حوادث و لزوم کوارث منزه بال یافتی. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 100). رجوع به ترکیب قبل شود. - منزه داشتن، پاک نگه داشتن. دور نگه داشتن: تا چنانکه در شرط است منزه داری این اندامها را از فجور و ناشایست و نابایست. (قابوس نامه چ نفیسی ص 11). مال اصحابنا طمع نرزد خویشتن را از آن منزه دار. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 361). ، رستگار و آزاد، پارسا و بی گناه. (ناظم الاطباء)
نام مملکتی در شمال چین. (ناظم الاطباء). ماچین. مهاچین. (یادداشت مرحوم دهخدا). چین جنوبی که ماچین نیز خوانده می شد در مقابل ختای یعنی چین شمالی. (از تاریخ مغول ص 153 و 161). عبارت است از چین جنوبی که آن را ماچین و مهاچین یعنی چین بزرگ و مغولان ننکیاس گویند. (حاشیۀ جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 186) : گردونی چند بالش می بیند که به خزانه می برند از فتح شهری در منزی. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 186). چون معلوم شد که از اقلیم ختای منزی که اقصای ختای است از طاعت منزه اند و ازایلی بر کرانه. (جهانگشای جوینی ایضاً ص 211). به اطلاع اطباء ما آن را ’شاه خلق’ گویند به زبان منزی و ختایی ’چه’ گویند. (کتاب الاخبار و الاّثار رشیدالدین فضل اﷲ از سبک شناسی ج 3 ص 177). در آن وقت چون منکوقاآن به فتح ممالک منزی مشغول شد. (جامعالتواریخ رشیدی)
نام مملکتی در شمال چین. (ناظم الاطباء). ماچین. مهاچین. (یادداشت مرحوم دهخدا). چین جنوبی که ماچین نیز خوانده می شد در مقابل ختای یعنی چین شمالی. (از تاریخ مغول ص 153 و 161). عبارت است از چین جنوبی که آن را ماچین و مهاچین یعنی چین بزرگ و مغولان ننکیاس گویند. (حاشیۀ جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 186) : گردونی چند بالش می بیند که به خزانه می برند از فتح شهری در منزی. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 186). چون معلوم شد که از اقلیم ختای منزی که اقصای ختای است از طاعت منزه اند و ازایلی بر کرانه. (جهانگشای جوینی ایضاً ص 211). به اطلاع اطباء ما آن را ’شاه خلق’ گویند به زبان منزی و ختایی ’چه’ گویند. (کتاب الاخبار و الاَّثار رشیدالدین فضل اﷲ از سبک شناسی ج 3 ص 177). در آن وقت چون منکوقاآن به فتح ممالک منزی مشغول شد. (جامعالتواریخ رشیدی)
نعت فاعلی از تنزیه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تنزیه شود، (اصطلاح تصوف) شخصی که ذات حق را به صفت تنزیه دانسته باشد و از حیث ظهور در مظاهر ندیده و ندانسته باشد. (غیاث) (آنندراج)
نعت فاعلی از تنزیه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تنزیه شود، (اصطلاح تصوف) شخصی که ذات حق را به صفت تنزیه دانسته باشد و از حیث ظهور در مظاهر ندیده و ندانسته باشد. (غیاث) (آنندراج)
کشیدنگاه بر کنده: گیاه کشیدنگاه (کمان) : (از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصه امل متسعی بود... تا امروز وصیت می کرده ام) (نفثه المصدور. چا . 55- 54) (مقایسه شود با لم یبق فی القوس منزع یعنی کار بنهایت رسید)
کشیدنگاه بر کنده: گیاه کشیدنگاه (کمان) : (از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصه امل متسعی بود... تا امروز وصیت می کرده ام) (نفثه المصدور. چا . 55- 54) (مقایسه شود با لم یبق فی القوس منزع یعنی کار بنهایت رسید)
پاکیزه زشتی رفته پاک کننده، پاک داننده پاک کرده شده، پاک پاکیزه: (و آفریدگار همگان را پاک و منزه دانی از جفت و فرزند و انباز) (کشف اسرار 546: 2) پاک کننده، پاک داننده، سالکی که ذات حق را بصفت تنزیه شناسد و از حیثیت ظهور در مناظر ندیده و ندانسته باشد
پاکیزه زشتی رفته پاک کننده، پاک داننده پاک کرده شده، پاک پاکیزه: (و آفریدگار همگان را پاک و منزه دانی از جفت و فرزند و انباز) (کشف اسرار 546: 2) پاک کننده، پاک داننده، سالکی که ذات حق را بصفت تنزیه شناسد و از حیثیت ظهور در مناظر ندیده و ندانسته باشد
خانک خن اسپنج ما نیشت نشیمک آوارش نشستک خانه سرای، فرودگاه بار افکن تیم فرود آمده فرو رسیده جای فرود آمدن در سفر مرحله، مسافت بین دو توقفگاه مسافران (در قدیم)
خانک خن اسپنج ما نیشت نشیمک آوارش نشستک خانه سرای، فرودگاه بار افکن تیم فرود آمده فرو رسیده جای فرود آمدن در سفر مرحله، مسافت بین دو توقفگاه مسافران (در قدیم)