- منحرف
- کژدیسه
معنی منحرف - جستجوی لغت در جدول جو
- منحرف
- برگشته، خمیده، کج شده، کج رونده، از راه دررفته
- منحرف
- اپیراس بیراه اریبیده کیبیده از کیبیدن مکیبید و از راستی مگذرید (فردوسی شاهنامه) اپارک، چارینه کژ از راه کج رونده، شکل مربعی که ضلعهای مقابل آن با هم مساوی نباشند و زوایای آن نیز قایمه نباشند
- منحرف ((مُ حَ رِ))
- کج شده، به راه کج رونده
- منحرف
- Perverse
- منحرف
- perverso
- منحرف
- dewiant
- منحرف
- извращенный
- منحرف
- збочений
- منحرف
- perverse
- منحرف
- pervers
- منحرف
- perverso
- منحرف
- pervers
- منحرف
- perverso
- منحرف
- विकृत
- منحرف
- বিকৃত
- منحرف
- menyimpang
- منحرف
- סוֹרוֹת
- منحرف
- potovu
- منحرف
- บิดเบี้ยว
- منحرف
- منحرف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منحرفه در فارسی مونث منحرف بنگرید به منحرف مونث منحرف
پارسی تازی گشته شنگرف
لاغر نزار
بازگردنده چشم پوشنده بر گاشته بر گردنده باز گردنده، از جایی بجایی گردنده، کسی که از قصد خود صرف نظر کند، کلمه ای که تنوین در آن داخل شود و حرکات در آخر آن ظاهر گردد مقابل غیر منصرف
برگردنده، بازگشت کننده، کسی که از قصد خود برگردد و صرف نظر کند
کسی که کلامی را تغییر بدهد، تحریف کننده، تغییردهنده
ویژگی کلمه ای که حرف یا حروفی از آن تغییر داده شده باشد، تحریف شده
تحریف و مغلوب شده