جدول جو
جدول جو

معنی منحرف - جستجوی لغت در جدول جو

منحرف
کژدیسه
تصویری از منحرف
تصویر منحرف
فرهنگ واژه فارسی سره
منحرف
برگشته، خمیده، کج شده، کج رونده، از راه دررفته
تصویری از منحرف
تصویر منحرف
فرهنگ فارسی عمید
منحرف
اپیراس بیراه اریبیده کیبیده از کیبیدن مکیبید و از راستی مگذرید (فردوسی شاهنامه) اپارک، چارینه کژ از راه کج رونده، شکل مربعی که ضلعهای مقابل آن با هم مساوی نباشند و زوایای آن نیز قایمه نباشند
فرهنگ لغت هوشیار
منحرف
((مُ حَ رِ))
کج شده، به راه کج رونده
تصویری از منحرف
تصویر منحرف
فرهنگ فارسی معین
منحرف
Perverse
تصویری از منحرف
تصویر منحرف
دیکشنری فارسی به انگلیسی
منحرف
perverso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
منحرف
dewiant
دیکشنری فارسی به لهستانی
منحرف
извращенный
دیکشنری فارسی به روسی
منحرف
збочений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
منحرف
perverse
دیکشنری فارسی به هلندی
منحرف
pervers
دیکشنری فارسی به آلمانی
منحرف
perverso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
منحرف
pervers
دیکشنری فارسی به فرانسوی
منحرف
perverso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
منحرف
विकृत
دیکشنری فارسی به هندی
منحرف
বিকৃত
دیکشنری فارسی به بنگالی
منحرف
menyimpang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
منحرف
sapkın
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
منحرف
비뚤어진
دیکشنری فارسی به کره ای
منحرف
变态的
دیکشنری فارسی به چینی
منحرف
邪悪な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
منحرف
סוֹרוֹת
دیکشنری فارسی به عبری
منحرف
potovu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
منحرف
บิดเบี้ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
منحرف
شاذٌ
دیکشنری فارسی به عربی
منحرف
منحرف
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منحرفه
تصویر منحرفه
منحرفه در فارسی مونث منحرف بنگرید به منحرف مونث منحرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنحرف
تصویر شنحرف
پارسی تازی گشته شنگرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحوف
تصویر منحوف
لاغر نزار
فرهنگ لغت هوشیار
بازگردنده چشم پوشنده بر گاشته بر گردنده باز گردنده، از جایی بجایی گردنده، کسی که از قصد خود صرف نظر کند، کلمه ای که تنوین در آن داخل شود و حرکات در آخر آن ظاهر گردد مقابل غیر منصرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منصرف
تصویر منصرف
((مُ صَ رِ))
صرف نظر کرده، رجعت نموده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منصرف
تصویر منصرف
برگردنده، بازگشت کننده، کسی که از قصد خود برگردد و صرف نظر کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرف
تصویر محرف
کسی که کلامی را تغییر بدهد، تحریف کننده، تغییردهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرف
تصویر محرف
ویژگی کلمه ای که حرف یا حروفی از آن تغییر داده شده باشد، تحریف شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرف
تصویر محرف
تحریف و مغلوب شده
فرهنگ لغت هوشیار