جدول جو
جدول جو

معنی منحت - جستجوی لغت در جدول جو

منحت
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داد و دهش، جدوا، صفد، برمغاز، فغیاز، بغیاز، عتق، بذل، دهشت، عطیّه، اعطا، احسان، سماحت، داشاد، داشات، داشن، جود
تصویری از منحت
تصویر منحت
فرهنگ فارسی عمید
منحت(مِ حَ)
منحه. عطا و دهش: حکم او راست در راندن منحت و محنت. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 2). همه کراهیت رفاهیت شد و ترحت فرحت و عسر یسر و محنت منحت گشت. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 24). رجوع به منحه شود
تیشه. (منتهی الارب) (آنندراج). تیشه و ابزاری که بدان تراش می کنند. (ناظم الاطباء). تیشه و رنده. (غیاث). آلت تراشیدن، مانند تیشه. ج، مناحت. (از اقرب الموارد). رجوع به منحات شود
لغت نامه دهخدا
منحت(مُ نَحْ حَ)
سم تراشیده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منحت(مَ حَ)
اصل و نژاد: هو من منحت صدق. ج، مناحت. (از اقرب الموارد). رجوع به مناحت شود
لغت نامه دهخدا
منحت
بخشش عطا: (و حکم او (خدای) راست در راندن منحت و محنت) (بیهقی. فض. 2)
تصویری از منحت
تصویر منحت
فرهنگ لغت هوشیار
منحت((مِ حَ))
بخشش، عطا
تصویری از منحت
تصویر منحت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منات
تصویر منات
پول رایچ روسیه، برابر با صد کوپک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدحت
تصویر مدحت
مدح، ستودن به ویژه در شعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبت
تصویر منبت
جای روییدن گیاه، رستنگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منیت
تصویر منیت
اجل، مرگ، املای دیگر واژۀ منیّة
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منحط
تصویر منحط
دارای انحطاط، پست شده، پایین آمده، پست، پایین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منحل
تصویر منحل
حل شده، بازشده، گشوده شده، برچیده شده، از بین رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبت
تصویر منبت
دارای نقش برجسته و کنده کاری شده روی چوب، کنده کاری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منات
تصویر منات
شهر وای روسیه پول رایج روسیه برابر 100 کپک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحر
تصویر منحر
پیش سینه، کرپانگاه، کشتار گاه شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحات
تصویر منحات
رنده از ابزار های درود گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشت
تصویر منشت
اندیشه کردن تفکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحط
تصویر منحط
پستیگرای، کاهنده انحطاط یابنده پست شونده، کم شونده، پست پایین: (فکر منحط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منیت
تصویر منیت
خواهش، آرزو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحس
تصویر منحس
بر کنده، ریخته شونده
فرهنگ لغت هوشیار
رستنگاه رویشگاه رویانیده، برجسته محل روییدن رستنگاه، محل رویش مو پیازبن مو در زیر جلد: (در هر منبتی از اندام او سه موی روید ) (کلیله. مصحح مینوی. 147) رویانیده رویانده شده، نقش برجسته بشکل گل و گیاه و جز آن که روی چوب ایجاد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
باز گشوده، بر چیده حل شونده (مانند شکر در آب)، گشوده شونده، تعطیل شونده برچیده شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحوت
تصویر منحوت
تراشیده شده تراشیده شده نجاری شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسحت
تصویر مسحت
از بیخ بر کنده، داراک برده
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به مدحه ستایش مدح: ای مدحتت بدانش چون طبع رهنمای وی خدمتت بدولت چون بخت راهبر. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنت
تصویر محنت
بلا، آفت، بلیه، گرفتاری، فتنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنت
تصویر محنت
((مِ نَ))
رنج، سختی، زحمت، جمع محن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدحت
تصویر مدحت
((مِ حَ))
ستودن، ستایش، مدح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منحوت
تصویر منحوت
((مَ))
تراشیده شده، نجاری شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منحل
تصویر منحل
((مُ حَ لّ))
حل شده، در فارسی برچیده شده، نیست شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منحط
تصویر منحط
((مُ حَ طّ))
انحطاط یابنده، پست شونده، پست، پایین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منبت
تصویر منبت
((مَ نْ بَ یا بِ))
جای روییدن گیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منبت
تصویر منبت
((مُ نَ بَّ))
کنده کاری و ایجاد نقش های برجسته روی چوب، کنده کاری شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منات
تصویر منات
پول رایج روسیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محنت
تصویر محنت
درد، رنج
فرهنگ واژه فارسی سره