نام بتی در عرب که هذیل و خزانه که هر دو قبیله ای است از عرب آن را می پرستیدند. (غیاث). بت قبایل اوس و خزرج و غسان. (مفاتیح العلوم خوارزمی چ بنیاد فرهنگ ص 40) : همچنان کو گفت می گوید سخن دیو در عزی و لات اندر منات. ناصرخسرو. هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم در هزل و جد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات. سنائی (دیوان چ مصفا ص 375). گرچه هر دو ز جبلّت سنگند فرق باشد ز منی تا به منات. خاقانی. کی برند آب درمنه بر لب آب حیات کی شود سنگ منات اندرخور سنگ منا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 22). بتی دیدم از عاج در سومنات مرصع چو در جاهلیت منات. سعدی (بوستان)
نام بتی در عرب که هذیل و خزانه که هر دو قبیله ای است از عرب آن را می پرستیدند. (غیاث). بت قبایل اوس و خزرج و غسان. (مفاتیح العلوم خوارزمی چ بنیاد فرهنگ ص 40) : همچنان کو گفت می گوید سخن دیو در عزی و لات اندر منات. ناصرخسرو. هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم در هزل و جد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات. سنائی (دیوان چ مصفا ص 375). گرچه هر دو ز جبلّت سنگند فرق باشد ز منی تا به منات. خاقانی. کی برند آب درمنه بر لب آب حیات کی شود سنگ منات اندرخور سنگ منا. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 22). بتی دیدم از عاج در سومنات مرصع چو در جاهلیت منات. سعدی (بوستان)
آب راهۀ خمیده. (منتهی الارب) (آنندراج). آب راهۀ خمیده و مسیل کجواج. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، راه آبکش، یعنی مابین چاه تا منتهای سانیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). راه آبکش، یعنی راهی که شتر آبکش از کنار چاه تا به آخر می پیماید. (ناظم الاطباء). ج، مناحی. (اقرب الموارد) ، اهل المنحاه، بیگانگان. (منتهی الارب) (آنندراج). بیگانگان که خویشاوندی ندارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آب راهۀ خمیده. (منتهی الارب) (آنندراج). آب راهۀ خمیده و مسیل کجواج. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، راه آبکش، یعنی مابین چاه تا منتهای سانیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). راه آبکش، یعنی راهی که شتر آبکش از کنار چاه تا به آخر می پیماید. (ناظم الاطباء). ج، مناحی. (اقرب الموارد) ، اهل المنحاه، بیگانگان. (منتهی الارب) (آنندراج). بیگانگان که خویشاوندی ندارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بسیار کشندۀ شتران و منه قولهم انه لمنحار بوائکها، یعنی او کشنده است شتران فربه را و این در صفت جواد و جوانمرد گویند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بسیار کشندۀ شتران و منه قولهم انه لمنحار بوائکها، یعنی او کشنده است شتران فربه را و این در صفت جواد و جوانمرد گویند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سیرکوب. ج، مناحیز. (مهذب الاسماء). هاون و دستۀ او. (دهار). هاون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - امثال: دقک بالمنحاز حب الفلفل، این مثل را در الحاح بر بخیل و در تذلیل و حمل بر آن آرند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
سیرکوب. ج، مناحیز. (مهذب الاسماء). هاون و دستۀ او. (دهار). هاون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - امثال: دقک بالمنحاز حب الفلفل، این مثل را در الحاح بر بخیل و در تذلیل و حمل بر آن آرند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
تراشیده شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تراشیده شده و نجاری شده. (ناظم الاطباء) : آن بت منحوت چون سیل سیاه نفس بتگر چشمه ای بر شاهراه. مولوی. ، برساخته. ساختگی. کلمه ساخته شده از کلمه یا کلماتی دیگر مثل جعفده، از جعلنی اﷲ فداک. (یادداشت مرحوم دهخدا). کلمه ساخته از دو یا چند کلمه مثل شقحطب که از شق حطب آمده و بسمله و حوقله و هیلله و حیعله و... (المزهر ص 286) (یادداشت ایضاً). - فعل منحوت (در اصطلاح این کتاب) ، چون ’فهمیدن’ از ’فهم’ و ’غارتیدن’ از ’غارت’ و ’طلبیدن’ از ’طلب’ و ’رقصیدن’ از ’رقص’. (یادداشت مرحوم دهخدا)
تراشیده شده. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تراشیده شده و نجاری شده. (ناظم الاطباء) : آن بت منحوت چون سیل سیاه نفس بتگر چشمه ای بر شاهراه. مولوی. ، برساخته. ساختگی. کلمه ساخته شده از کلمه یا کلماتی دیگر مثل جعفده، از جعلنی اﷲ فداک. (یادداشت مرحوم دهخدا). کلمه ساخته از دو یا چند کلمه مثل شقحطب که از شق حطب آمده و بسمله و حوقله و هیلله و حیعله و... (المزهر ص 286) (یادداشت ایضاً). - فعل منحوت (در اصطلاح این کتاب) ، چون ’فهمیدن’ از ’فهم’ و ’غارتیدن’ از ’غارت’ و ’طلبیدن’ از ’طلب’ و ’رقصیدن’ از ’رقص’. (یادداشت مرحوم دهخدا)
جمع واژۀ منحت. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منحت شود، جمع واژۀ منحت، به معنی اصل و نژاد. گویند: هم کرام المنابت والمناحت. (از اقرب الموارد). رجوع به منحت شود
جَمعِ واژۀ مِنحَت. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منحت شود، جَمعِ واژۀ مَنحَت، به معنی اصل و نژاد. گویند: هم کرام المنابت والمناحت. (از اقرب الموارد). رجوع به منحت شود
جمع واژۀ منحسه، تأنیث منحس. بداختریها. چیزهای نامبارک و مشئوم: و کنت لمعشر سعدا فلما مضیت تمزقوا بالمنحسات. ابوالحسن محمد بن عمرالانباری (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 195). رجوع به منحس شود
جَمعِ واژۀ مَنحَسَه، تأنیث مَنحَس. بداختریها. چیزهای نامبارک و مشئوم: و کنت لمعشر سعدا فلما مضیت تمزقوا بالمنحسات. ابوالحسن محمد بن عمرالانباری (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 195). رجوع به منحس شود
هاون از تازی گرفته شده هاونی یکی از تخته های کشتی (کشتی رانی) یکی از تخته های اساسی کشتی و آن همان عطفه است لیکن در حالتی که دهانه آن تنگتر از دو لنگه شده (سواحل خلیج فارس) (اصطلاحات کشتی. سدید السلطنه. فاز. 4- 1: 11 ص 145)
هاون از تازی گرفته شده هاونی یکی از تخته های کشتی (کشتی رانی) یکی از تخته های اساسی کشتی و آن همان عطفه است لیکن در حالتی که دهانه آن تنگتر از دو لنگه شده (سواحل خلیج فارس) (اصطلاحات کشتی. سدید السلطنه. فاز. 4- 1: 11 ص 145)