جدول جو
جدول جو

معنی منجیل - جستجوی لغت در جدول جو

منجیل
(مَ)
نام محلی از ولایت طارم و خرزویل و نام قریه ای است قریب به آن و آن به خوبی آب و هوا و تواتر انهار و تراکم اشجار مشهور است و در دامان کوه واقع شده است و خانه های آن طبقه بر طبقه است و از آنجا به گیلان روند. (انجمن آرا) (آنندراج). نام قریه ای از محال طارم، واقع در محل تلاقی شاهرود و قزل اوزن. (ناظم الاطباء). دهی از بلوک فاراب در دهستان عمارلو که در بخش رودبارشهرستان رشت واقع است و 1100 تن سکنه دارد. رودهای قزل اوزن و شاهرود در نزدیکی این دیه بهم متصل میشوندو سفیدرود را تشکیل میدهند و پل بزرگی بر روی رود قزل اوزن قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منجیک
تصویر منجیک
(پسرانه)
نام شاعر ایرانی قرن چهارم، منجیک ترمذی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منجلی
تصویر منجلی
روشن، آشکار، جلوه گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیل
تصویر انجیل
هر یک از چهار کتاب نوشته شده توسط متّی، مرقس، لوقا و یوحنا در شرح زندگانی حضرت عیسی، مژده، بشارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مندیل
تصویر مندیل
دستار، دستمال
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مُ)
محوطۀ شبکه داری که در جلو در بطور انحراف سازند تا عمارت از خارج دیده نشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
تأنیث منجی. ج، منجیات. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منجی و منجیات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ابوالحسن علی بن محمد منجیک ترمذی. از شاعران بزرگ نیمۀ دوم قرن چهارم هجری قمری است که بعد از دقیقی در دربار چغانیان به سر می برده و مداح آنان علی الخصوص امیر ابویحیی طاهر بن فضل بن محمد بن محتاج چغانی و امیر ابوالمظفر فخرالدوله احمد بن محمد بن چغانی بوده است. هدایت او را مداح صفاریه و غزنویه دانسته است ولی دلیلی بر این سخن در دست نیست و اشعاری که از منجیک در دست داریم در مدح دو امیر مذکور می باشد. منجیک شاعری زبان آور و سخن پرداز و نیکوخیال و بلیغ و نکته دان بود. عوفی کلام او را از روی حق بدین گونه وصف کرده است: ’شعری غریب و الفاظی خوب و معانی بکر و عباراتی بلیغ و استعاراتی نادر’ و این اوصاف که عوفی برشمرده همه در شعر منجیک صادق است. دیوان منجیک در قرن پنجم هجری قمری در ایران مشهور و مورد استفادۀ اهل شعر و ادب بوده است چنانکه ناصرخسرو داستان استفادۀ قطران را از آن دیوان در سفرنامۀ خود آورده است. منجیک علاوه بر قدرتی که در مدح و ساختن قصاید بزرگ مدحی داشت در هجو و هزل نیز دستی قوی داشت. اشعارش درجنگها و تذکره ها و کتب لغت پراکنده است. از اوست:
نیکو گل دورنگ را نگه کن
درّ است به زیر عقیق ساده
یا عاشق و معشوق روز خلوت
رخساره به رخساره برنهاده.
و نیز:
در باغ گل فرستد هر نیمشب عبیر
وز شاخ عندلیب بسازد همی صفیر
رخسار آن نگار به گل بر ستم کند
وآن روی را نماز برد ماه مستنیر
ای آفتاب چهرۀ بت زاد سروقد
کز زلف مشک باری وز نوک غمزه تیر
بنگاشته چنین نبود بر بتان چنین
تمثال روی یوسف یعقوب بر حریر
از برگ لاله دو لب داری فراز وی
یک مشت حلقۀ زره از مشک و از عبیر
گویی که آزر از پی زهره نگار کرد
سیمینش عارضین و بر اوگیسوان چو قیر
گویی کمند رستم گشت آن کمند زلف
کز بوستان گرفته گل سرخ را اسیر
گویی خدایش از می چون لعل آفرید
یا دایگانش داده ز یاقوت سرخ شیر.
(از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا چ ابن سینا ج 1 صص 382-383). رجوع به همین مأخذ و لباب الالباب ج 2 ص 13 و مجمعالفصحا ج 1 ص 506 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شعبده بازی و تردستی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). به معنی صنعت شعبده بازی است. (از لسان العجم شعوری ج 2 ورق 352 الف)
لغت نامه دهخدا
(مِ جِ)
صفت چشمان کج شبیه چشم مغولان است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان پنجکسرستاق است که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
اهاب منجول، پوست شکافتۀ بازکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ)
روشن و آشکارا. (غیاث) (آنندراج). هویدا و منکشف. روشن و آشکار. (از ناظم الاطباء) : به نص جلی سیجعل اﷲ بعد عسر یسراً آن غمام عماقریب منجلی گردد. (نفثهالمصدور چ یزدگری ص 73) ، آنکه از وطن خود بیرون رود. (از ناظم الاطباء). از وطن خود بیرون رونده. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ فِ)
سایۀ رونده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب). سایۀ رفته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شب درگذشته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، قوم برکنده شونده و گذرنده و شتابنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مردم رفته و بشتاب گذشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ دِ)
بر زمین افتاده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انجدال شود
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ)
دستار که دست پاک کنند به وی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رومال. (غیاث) (آنندراج). پارچه ای که با آن عرق و جز آن را پاک کنند. ج، منادیل. (از اقرب الموارد). دستمال. روپاک. (یادداشت مرحوم دهخدا). ابوطاهر. ابوالنظیف. (المرصع) :
گر شیردل تر از تو شناسیم هیچ مرد
مندیل حیض سگ صفتان طیلسان ماست.
خاقانی.
، دستار که بر میان بندند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دستارچه که بر میان بندند. (غیاث) (آنندراج) ، دستار خوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سفره. دستار خوان. دستر خوان. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دستار. ج، منادیل. (مهذب الاسماء). دستار و عمامه. (ناظم الاطباء). دستار و عمامه. دول بند. سرپایان. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
گشته گریان ز بنده تا آزاد
مانده عریان ز موزه تا مندیل.
ابوالفرج رونی (دیوان چ پروفسور چایکین ص 74).
داری برکی خوب رها کن مندیل
در عیش خوش آویز نه در عمردراز.
نظام قاری (دیوان ص 123).
بر دستار نسوزد بر شمعت مندیل
این مثل خوانده ای کآفت پروانه پر است.
نظام قاری (دیوان ص 125).
آمد و بنشست با مندیل زفت
تیره رنگ و گنده همچون خیک نفت.
ملک الشعرای بهار (دیوان ج 2 ص 218).
، در دو شاهد زیر از مثنوی مولوی ظاهراً به معنی لنگ و فوطه آمده است که در گرمابه بدان ستر عورت کنند:
میر شد محتاج گرمابه سحر
بانگ زد سنقر هلا بردار سر
طاس و مندیل گل از التون بگیر
تا به گرمابه رویم ای ناگزیر
سنقر آمد طاس و مندیل نکو
برگرفت و رفت با او دو به دو.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 186).
، پارچۀ نادوخته. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سنگی است که بدان کوبند. منصال. (منتهی الارب) (آنندراج). سنگی دراز به قدر یک ذراع که بدان چیزی را می کوبند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نصیل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
معرب زنجیر فارسی است که عربان از آن فعل هم ساخته اند: زنجله بزنجیل، قیده بسلسله. رجوع به نقودالعربیه ص 47، 95، 174، و زنجیر شود.
- زنجیل الدراهم. رجوع به زنجیرالدارهم و نقودالعربیه ص 176 شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
نوعی زیتون بلند. (از دزی ج 1 ص 606) ، آبی که از زیتونهای بهم آنباشته بهم رسد. (دزی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
مرد سست اندام و ضعیف. زئجیل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
به لغت مردم اصفهان بادپیچ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انجیر. رجوع به انجیر شود، نالیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی چ بینش ص 212). بانک کردن. (از مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام کتب مقدس مسیحیان که اهم آنها چهار است: انجیل متی. انجیل مرقس، انجیل لوقا و انجیل یوحنا. ج، اناجیل. (فرهنگ فارسی معین). کتاب ترسایان. انگلیون. (صحاح الفرس). عهدجدید. صورهالحدیثه. (از ابن الندیم). کتاب عیسی علیه السلام. (یذکر و یؤنث، فمن انث اراد الصحیفه و من ذکر اراد الکتاب). (منتهی الارب). چهار انجیل قانونی داریم یعنی متی، مرقس، لوقا و یوحنا. انجیل یوحنا مثل سه انجیل دیگر نیست. انجیل متی، مرقس و لوقا هرکدام شرح مختصری از زندگانی و تعلیمات و مرگ و قیام مسیح بدست میدهند. در صورتی که انجیل یوحنا مختصری از اتفاقات مهم را که مربوط بزندگانی مسیح است نقل میکند به اضافۀ تعلیمات روحانی و اوامر او که در سایرین توجهی نشده و پیدا نمیشود. انجیل یوحنا مطلب الوهیت مسیح را بیش از سایرین متعرض شده و مقاومتی را که فریسیان نسبت به مسیح مینمودند و آنچه را که مسیح در هفتۀ آخرین قبل از صلیب شدنش فرمود و فقرۀ احیای ایلعاذر را بتفصیل مذکور میدارد. لکن بعضی از امور را مثل حکایت میلاد و صعود مسیح و عشاء ربانی و سایر عجایب و امثالی را که سایرین مذکور داشته اند او ترک نموده است دقت کامل در انجیل یوحنا این مسأله را روشن میسازد که وقایعی که در اناجیل سه گانه دیگر نقل شده خوانندگان یوحنا قبلاً به آن اطلاع داشته اند. از این جهت معلوم است که انجیل یوحنا قدری عقب تر از اناجیل دیگر نوشته شده است. سابقاً علما دریافتند که بیشتر مطالب و مندرجات در اناجیل متی، مرقس و لوقا یک یکنواخت است. بسیاری از قسمتهای این اناجیل متشابه یکدیگر و دارای همان وقایع و اطلاعات میباشد که در دیگریست، حتی سنخ و سیاق عبارت متحد است. ظاهراً جهت این است که منابع اطلاعات نویسندگان این اناجیل، مطالب و حقایقی بود که بوسیلۀ رسولان، شاگردان و مردم آن عصر ایراد و تکرار میشد و یک عنوان و شکل متحدی بعد از قیام مسیح داشت. بدون شک بعضی از این وقایع قبل از نوشته شدن اناجیل برشتۀ تحریر درآمد. برای اظهار و بیان آنکه کدام یک از اناجیل زودتر نوشته شده عقیدۀ محکم اینست که انجیل مرقس زودتر از همه نوشته شد و ظن قویست که استناد او پطرس رسول بود پس از آن متی و لوقانوشته شدند متی در نوشتن انجیل خود، مرقس و نسخۀ دیگری از گفته های مسیح را که شاید خودش تهیه کرده بود و قبلاً بزبان آرامی نوشته شده بود منبع اطلاعات خود قرار داد. لوقا نیز مرقس را مدرک قرار دارد و همان نسخۀ گفته های مسیح را بکار برد. اناجیل در قرن دوم معمول بوده از جمله یوستینس شهید آنها را در سال 140 م. بکار میبرد. اگرچه برخی نوشته ها بودند که مدعی صحت بوده و عمر و اعمال مسیح در آنها مسطور بود از آن جمله اناجیلی که به ابوکریفا یعنی جعلی موسوم است و تابحال باقی است ولی اینها حاوی اقسام غلطها و افسانه ها میباشد. از جمله دلایلی که بر صحت اناجیل میباشد، اولاً شهادت کاتبان قرن دوم و بعد از آن است. دوم اقتباساتی است که اجداد متقدمین از آنها نموده اند. سوم ترجمه های قدیم مانند ایتالیائی و پشیطو است که بقرن دوم منسوبند و در تمام نکات با همین انجیلی که در دست و فعلاً معمول است مطابق میباشد. (از قاموس کتاب مقدس). اناجیل متی، مرقس و لوقا مابین 7 تا 60 مسیحی وانجیل یوحنا در حدود 90 مسیحی نوشته شده. (از یادداشتهای مؤلف) : نزل علیک الکتاب بالحق مصدقاً لما بین یدیه و انزل التوریه والانجیل. (قرآن 3/3) فروفرستاد بر تو این نامه براستی و درستی گواهی استوار گیر، آن نامه ها را که پیش از این فرو فرستاد توریت موسی و انجیل عیسی از پیش. (کشف الاسرار ج 2 ص 1).
بزرق تو این بار غره نگردم
کز انجیل و توراه پیشم نخوانی.
منوچهری.
بحق توریه و انجیل... بیعت فرمانبریست. (تاریخ بیهقی).
کنم تفسیر سریانی ز انجیل
بخوانم از خط عبری معما.
خاقانی.
برجیس جاثلیق که انجیل دارد از بر
گفت از مدایح تو برون دفتری ندارم.
خاقانی.
این بیان اکنون چو خر در یخ بماند
چون نشاید بر جهود انجیل خواند.
مولوی.
بدین ای فرومایه دنیا مخر
چو خرما به انجیل عیسی مخر.
(بوستان).
نه از لات و عزی برآورد گرد
که توراه و انجیل منسوخ کرد.
(بوستان).
در انجیل آمده است. (گلستان سعدی چ شوریده ص 72).
- اهل انجیل، نصاری و پیروان حضرت عیسی. (ناظم الاطباء). و رجوع به قاموس کتاب مقدس شود، جمع واژۀ آنح. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به آنح شود
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی شده مژده نامک مژده انجیر هر یک از چهار کتاب دینی مسیحیان، جمع اناجیل یا اهل انجیل. نصاری مسیحیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندیل
تصویر مندیل
مندیل در فارسی: دستمال دستار چه شکوب دستمال، دستار عمامه: (آمد و بنشست با مندیل زفت تیره رنگ و گنده همچون خیک نفت) (بهار 218: 2)، جمع منادیل
فرهنگ لغت هوشیار
روشن آشکار، بیرون رونده: از زاد بوم صفت چشمان کج شبیه چشم مغولان است روشن شونده، آشکار جلو گر
فرهنگ لغت هوشیار
(کشتی رانی) بندی است که یک سر آن بسر دگل و سر دیگر در دو ثلثی فرمن بسته شود برای استواری و محافظت فرمن (سواحل خلیج فارس) (اصطلاحات کشتی. سدیدالسلطنه. فاز. 4- 1: 11 ص 145)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجدل
تصویر منجدل
بر زمین افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجیل
تصویر انجیل
((اِ))
هر یک از چهار کتاب دینی مسیحیان، متی، مرقس، لوقا و یوحنا، جمع اناجیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجلی
تصویر منجلی
((مُ جَ))
روشن، آشکار، کسی که جلای وطن کرده و از میهن خود بیرون رفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مندیل
تصویر مندیل
((مَ یا مِ))
دستار و عمامه، جمع منادیل
فرهنگ فارسی معین
دستار، سربند، عصابه، عمامه، دستمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آشکار، جلوه گر، جلی، عیان
متضاد: مختفی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
-روستایی از دهستان پایین لیتکوه آمل، -در مقام کنایه به زن.، انجیر، از انواع آن انجیر سفید و انجیر سیاه زودرس، انجیر
فرهنگ گویش مازندرانی
همان زنجیر است و نوعی از آن به عنوان آلتی کوبه ای در آواهای
فرهنگ گویش مازندرانی