- منجر
- کشیده
معنی منجر - جستجوی لغت در جدول جو
- منجر
- کشیده شده، منتهی شده
- منجر
- کشیده شونده کشیده کشیده شونده کشیده، منتهی شونده
- منجر ((مُ جَ رّ))
- کشیده شده، کشیده شده به جایی یا سویی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آگاه سازنده، پند دهنده، ترساننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای یمن در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
دشنه
دیدگاه، نگرگاه
اخترشناس، اخترمار
تفنگدار یا گشتی سواره
پارسی تازی گشته زنجره زنجیره سپیدی که برناخن نوجوانان برآید
خرمن کوب
مجرای غذا بین دهان و معده خشکنای حلق گلو حنجره، جمع حلاقم حلاقیم سر خمرز از گیاهان، خرخره خشکنای سبدک سبد کوچک
دشنه، چاقوی کلان، سلاحی نوکدار و برنده، نوعی از کارد یا شمشیر
دریچه ای بود در دیوار که ببیرون نگرند مشبکی باشد که در سرایها بر دریچها نهند، هر چه مشبک باشد، تنکه آهنی پر سوراخ، دیده بان کشتی، خانه چوبین که برای درندگان و طیور سازند قفص قفس. یا پنجره لاجورد. آسمان. یا مثل پنجره. مشبک شبکه دریچه دار مغربل
پرنده شکاری
قدح، قدح شراب، ساغر، برای مثال ساقی مجلس شاه است که با منغر زر / ایستاده ست شب و روز برابر نرگس (سلمان ساوجی - ۱۲۴)
ترساننده، بیم دهنده
مکان تجارت، تجارت خانه
نجات دهنده، رهایی دهنده
کسی که علم نجوم می داند
درخت دار، درخت کاری شده، دارای نقوشی شبیه شاخ و برگ مثلاً شیشۀ مشجر
مورد تمسخر و استهزا، معطل، افسونی که برای رام کردن جانوران گزنده و درنده بخوانند
منتر کردن: مسخره کردن، معطل کردن
منتر کردن: مسخره کردن، معطل کردن
نورانی، روشن شده، درخشان
دستگاه خرمن کوبی، خرمن کوب
مامور اجرای مقررات در جنگل، در امور نظامی تفنگ دار یا گشتی سواره، کسی که بیش از حد معمول دارای قدرت و توانایی باشد، در امور نظامی هر یک از افرادی که تعلیمات خاصی به آن ها داده می شود تا از هر نوع مانع به خصوص در کوه ها و جنگل ها با چالاکی و مهارت عبور کنند، تکاور
نور دهنده، درخشنده، درخشان
رواکنندۀ حاجت، وفاکنندۀ وعده
هر چیز مشبک و سوراخ سوراخ، قفس
پرندۀ شکاری، مرد صاحب حال و وجد
کار یا رفتار ناپسند، بد و ناشایست، نکیر، زشت
نیرومند
ناشناس
نیرومند
ناشناس
گرداگرد قریه، اطراف خانه، حرم
حدیقه، بوستان
کاسۀ چشم
حدیقه، بوستان
کاسۀ چشم