تندرست و نیکوحال شده. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). بهبودیافته. اصلاح شده. به صحت بازآمده. التیام یافته. جبران شده: تا حال او و بقایای حشم به صلاح بازآمد و همه خللها منجبر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 162)
تندرست و نیکوحال شده. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). بهبودیافته. اصلاح شده. به صحت بازآمده. التیام یافته. جبران شده: تا حال او و بقایای حشم به صلاح بازآمد و همه خللها منجبر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 162)
شکسته بند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکسته بند. آروبند. استخوان بند. ردّاد. آنکه جبر کسر کند. آن که جبیره کند استخوانهای شکسته را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
شکسته بند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکسته بند. آروبند. استخوان بند. رَدّاد. آنکه جبر کسر کند. آن که جبیره کند استخوانهای شکسته را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
جمع واژۀ منبر. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : آنجا منابر بسیار و همیشه حضرت بوده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 679). نخست بر منابر نام ما برند به شهرها... آنگاه به نام وی. (تاریخ بیهقی). منابر اسلام را شرقاً و غرباً به فر و بهای القاب میمون و زینت نام مبارک شاهنشاهی مزین گرداناد. (کلیله و دمنه). شکلهاشان در مخارج، نقش نفس ناطقه ذاتهاشان بر منابر شرح شرع مصطفی. سنائی (دیوان چ مصفا ص 33). مذکران طیورند بر منابر باغ ز نیم شب مترصد نشسته املی را. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 1). هر ساعت و لحظه، زبان را منادی دروازۀ دهان وقلم را خطیب منابر بنان می دارد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 127). خطیب منابر دعا و منادی جواهر ثنا هرچه از دار ملک پادشاه دورتر افتد، بر فسحت و بسطت ملک پادشاه دلالت کند. (منشآت خاقانی ایضاً ص 228). منابر بلاد آفاق به القاب و خطاب عالی آراسته گردد. (سندبادنامه ص 10). تا منابر اسلام به فر القاب همایون او منور گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 237). مساجد شده خندق پارگین منابر شده هیزم شوربا. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 256). اول اردیبهشت ماه جلالی بلبل گوینده بر منابر قضبان. سعدی (گلستان). رجوع به منبر شود
جَمعِ واژۀ منبر. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : آنجا منابر بسیار و همیشه حضرت بوده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 679). نخست بر منابر نام ما برند به شهرها... آنگاه به نام وی. (تاریخ بیهقی). منابر اسلام را شرقاً و غرباً به فر و بهای القاب میمون و زینت نام مبارک شاهنشاهی مزین گرداناد. (کلیله و دمنه). شکلهاشان در مخارج، نقش نفس ناطقه ذاتهاشان بر منابر شرح شرع مصطفی. سنائی (دیوان چ مصفا ص 33). مذکران طیورند بر منابر باغ ز نیم شب مترصد نشسته املی را. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 1). هر ساعت و لحظه، زبان را منادی دروازۀ دهان وقلم را خطیب منابر بنان می دارد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 127). خطیب منابر دعا و منادی جواهر ثنا هرچه از دار ملک پادشاه دورتر افتد، بر فسحت و بسطت ملک پادشاه دلالت کند. (منشآت خاقانی ایضاً ص 228). منابر بلاد آفاق به القاب و خطاب عالی آراسته گردد. (سندبادنامه ص 10). تا منابر اسلام به فر القاب همایون او منور گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 237). مساجد شده خندق پارگین منابر شده هیزم شوربا. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 256). اول اردیبهشت ماه جلالی بلبل گوینده بر منابر قضبان. سعدی (گلستان). رجوع به منبر شود
دست آبله ناک و آماسیده. (آنندراج). دست آبله کرده و آماسیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خطیب بر منبرشونده. (آنندراج). خطیب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر منبر برشده و برآمده. (ناظم الاطباء)
دست آبله ناک و آماسیده. (آنندراج). دست آبله کرده و آماسیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خطیب بر منبرشونده. (آنندراج). خطیب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر منبر برشده و برآمده. (ناظم الاطباء)