جدول جو
جدول جو

معنی منبر

منبر((مِ یا مَ بَ))
کرسی پله دار که واعظ هنگام سخنرانی بالای آن می نشیند، جمع منابر
بالای منبر رفتن: نصیحت کردن، موعظه کردن، غیبت کردن از کسی
تصویری از منبر
تصویر منبر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منبر

منبر

منبر
کرسی پله پله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند
منبر
فرهنگ فارسی عمید

منبر

منبر
ساخته فارسی گویان از انبار پارسی به شیوه تازی انبار شده کرسی دارای یک یا چند پله که خطیب یا واعظ بر بالای آن نشیند و خطبه خواند یا وعظ کند
فرهنگ لغت هوشیار

منبر

منبر
دهی از دهستان حومه بخش شاهین دژ است که در شهرستان مراغه واقع است و 499 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

عنبر

عنبر
ماده ای چرب، خوشبو، و معطر که از معده یا روده نوعی ماهی گرفته می شود و امروزه در عطرسازی به کار می رود
عنبر
فرهنگ نامهای ایرانی