جدول جو
جدول جو

معنی منبی - جستجوی لغت در جدول جو

منبی(مُمْ)
خبردهنده. (غیاث) (آنندراج). آنکه آگاه می سازد و خبر می دهد. (ناظم الاطباء) : آنچه امیرالمؤمنین علی... فرموده اصبر صبرالاکارم... هم منبی است از این معنی. (اخلاق ناصری). پس جملۀ تصرفات ایشان مبنی بر صواب و صلاح بود و منبی از طریق نجاح و فلاح. (مصباح الهدایه چ همایی ص 153). رجوع به انباء شود
لغت نامه دهخدا
منبی
پیام دهنده آگاه کننده
تصویری از منبی
تصویر منبی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مندی
تصویر مندی
(پسرانه)
از نامهای امروزی زرتشتیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منبت
تصویر منبت
دارای نقش برجسته و کنده کاری شده روی چوب، کنده کاری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبت
تصویر منبت
جای روییدن گیاه، رستنگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبر
تصویر منبر
کرسی پله پله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبع
تصویر منبع
اصل، منشا، ماخذ، جای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین، چشمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبل
تصویر منبل
تنبل، بیکار
نوعی داروی گیاهی که بر زخم و جراحت می گذارند، برای مثال گفت پالانش فرو نه پیش پیش / داروی منبل بنه بر پشت ریش (مولوی - ۲۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشی
تصویر منشی
کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند، نویسنده، ایجاد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربی
تصویر مربی
تربیت کننده، پرورش دهنده، پرورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبک
تصویر منبک
گیاهی که از آن جارو تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفی
تصویر منفی
دور شده، رانده شده، نیست شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنبی
تصویر جنبی
کناری، پهلویی، کنایه از فرعی، غیراصلی، جانبی مثلاً فعالیت های جنبی نمایشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبه
تصویر منبه
بیدار کننده، آگاه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجی
تصویر منجی
نجات دهنده، رهایی دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متنبی
تصویر متنبی
کسی که دعوی نبوّت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسی
تصویر منسی
آنچه سبب فراموشی شود
فرهنگ فارسی عمید
مربا در فارسی همبک پرورتک شکریزه پته (گویش گیلکی) ریچار ریچاله ریچال لیچار (گویش کاشمری) پرورده ارمگان پرورنده فرهنجنده پرورده شده پرورش یافته. پرورش دهنده تربیت کننده: دگر مربی اسلام شیخ مجدالدین که قاضیی به از و آسمان ندارد یاد. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبغی
تصویر منبغی
آسان، سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبع
تصویر منبع
چشمه سر چشمه، خاستگاه خاستا چشمه، اصل منشا: (سنجر... خطه خراسان در عهد او مقصد جهانیان بود و منشا علوم و منبع فضایل و معدن هنر و فرهنگ) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 45)، جمع منابع
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته فارسی گویان از انبار پارسی به شیوه تازی انبار شده کرسی دارای یک یا چند پله که خطیب یا واعظ بر بالای آن نشیند و خطبه خواند یا وعظ کند
فرهنگ لغت هوشیار
رستنگاه رویشگاه رویانیده، برجسته محل روییدن رستنگاه، محل رویش مو پیازبن مو در زیر جلد: (در هر منبتی از اندام او سه موی روید ) (کلیله. مصحح مینوی. 147) رویانیده رویانده شده، نقش برجسته بشکل گل و گیاه و جز آن که روی چوب ایجاد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبل
تصویر منبل
بی اعتقاد نا معتقد منکر: (شرع ورزی نیاید از منبل حقگزاری نیاید از کاهل) (سنائی. رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبلی
تصویر منبلی
کاهلی بیکاری. بی اعتقادی انکار: (بدرگی و منبلی و حرص و آز چون کنی پنهان به شید ای مکر ساز،) (مثنوی. نیک. 39: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبه
تصویر منبه
هشدار دهنده هشیار کننده آگاه کننده هوشیار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدبی
تصویر مدبی
ملخناک پوشیده، پنهان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثبی
تصویر مثبی
گرد آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنبی
تصویر متنبی
خود پیامبر خوان: مرد مردی که ادعای پیغمبری کند مدعی نبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبنی
تصویر مبنی
بنا کرده شده، بنا نهاده، ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به طنبی پارسی است تنبی (اطاق بزرگی که در عقب تالار واقع است) شیشه بند تنبی (گویش گیلکی) شاه نشین باد غرد بسا جای کاشانه و باد غرد بدو اندرون شادی و نوشخورد (ابو شکور) ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد، تالار، اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنبی
تصویر ذنبی
پارسی تازی گشته دم
فرهنگ لغت هوشیار
رهاننده رها گاه، پشته مکان نجات جای رهایی، زمین مرتفع. نجات دهنده رها کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربی
تصویر مربی
پرورنده، پروراننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منبع
تصویر منبع
آبشخور، بن مایه، سرچشمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منفی
تصویر منفی
نایی
فرهنگ واژه فارسی سره