جدول جو
جدول جو

معنی منافسه - جستجوی لغت در جدول جو

منافسه
رقابت کردن، هم چشمی کردن
تصویری از منافسه
تصویر منافسه
فرهنگ فارسی عمید
منافسه
منافسه و منافست در فارسی در افتادن همچشمی همالش هم چشمی کردن رقابت کردن، برقابت هم بچیزی رغبت کردن، رقابت، رغبت بچیزی برقابت
فرهنگ لغت هوشیار
منافسه
((مُ فَ سَ))
هم چشمی کردن، رقابت کردن
تصویری از منافسه
تصویر منافسه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

منافقه و منافقت در فارسی دو رویی دو زبانی ماخی ابلوکی دورویی کردن نفاق ورزیدن، دورویی نفاق
فرهنگ لغت هوشیار
هم چشمی کردن رقابت کردن، برقابت هم بچیزی رغبت کردن، رقابت، رغبت بچیزی برقابت
فرهنگ لغت هوشیار
منافرت در فارسی: تبار نازی تبار ستیزی ستیز در تبار و نژاد داوری کردن با هم در حسب و نسب افتخارکردن، داوری در حسب و نسب: (اکنون چون میخواهی ساخته باش این مناظره و منافره رالله) (مرزبان نامه. . 1317 ص 97)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منافحه
تصویر منافحه
جنگ رو با روی
فرهنگ لغت هوشیار
زیر گوشی بیخ گوشی سخن گفتن زیر گوشی گفتن، با هم صحبت کردن، گفتگو مخاطبه: (بمجالست و منافثت اهل آن بقعه... تزجیت ایام نامرادی میکردم) (مرزبان نامه. تهران. . 1317 ص 9)
فرهنگ لغت هوشیار
منافتت در فارسی: به جوش آمدن: از خشم، جوشیدن دیگ جوشیدن (دیگ)، غضبناک شدن خشم گرفتن، جوشش، خشمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منافاه
تصویر منافاه
نا سازی نا جوری، جدایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منافره
تصویر منافره
از هم نفرت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماناسه
تصویر ماناسه
(پسرانه)
صورتی از منسی نام برادر بزرگ یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مقایسه
تصویر مقایسه
سنجش، هم سنجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منازعه
تصویر منازعه
ستیز، درگیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منازعه
تصویر منازعه
خصومت کردن، ستیزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشافهه
تصویر مشافهه
با هم گفتگو کردن، رو به رو سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغافصه
تصویر مغافصه
ناگاه بر کسی درآمدن، بی خبر حمله بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرافعه
تصویر مرافعه
با هم دعوا داشتن، مشاجره داشتن، شکایت نزد حاکم بردن، با هم به دادگاه رفتن و دادخواهی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصافحه
تصویر مصافحه
دست دادن به یکدیگر هنگام ملاقات، دست در دست هم گذاشتن، دست یکدیگر را فشردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنافره
تصویر صنافره
بی پدر بچه از پدری ناشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانوسه
تصویر مانوسه
مانوسه در فارسی مونث مانوس: خو گر مونث مانوس جمع مانوسات
فرهنگ لغت هوشیار
متاسفه در فارسی مونث متاسف: افسوسمند دریغا گوی اندوهزده مونث متاسف جمع متاسفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایسه
تصویر متایسه
ممارست کردن، مدافعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
مجانسه و مجانست در فارسی: از ریشه پارسی همگنی بهم مانند بودن همجنس بودن ماننده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مجالست و مجالسه در فارسی همنشینی همنشینی کردن، همنشینی: ... و بروی خوب و خلق خوش... و تبرک بمجالست ارباب ورع... از ملوک عالم ممتاز گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثافنه
تصویر مثافنه
مثافنت در فارسی همزانو نشستن، یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
محافظه و محافظت در فارسی: خوا پاری نیکاستاری دارش پهره نگهداری پاساد نگهبانی پایش پیره (گویش هراتی)
فرهنگ لغت هوشیار
محارسه و محارست در فارسی: پاسبانی نگاهبانی نگاهبانی کردن پاسبانی کردن، نگاهبانی
فرهنگ لغت هوشیار
مدالست و مدالسه در فارسی همفریبی، ستمکاری یکدیگر را فریب دادن فریفتن، ستم کردن، فریفتکاری، جور ستم
فرهنگ لغت هوشیار
مدافعت و مدافعه در فارسی: وانش پافند پاد آفند ایستادگی راندن پس زدن همدیگر را راندن و دور کردن دفاع کردن: از بیم جان دلها بر مرگ نهاده بمدافعه و مقابله بایستادند، حمایت و جانبداری کردن از کسی جمع مدافعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخالسه
تصویر مخالسه
مخالست در فارسی: شتابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مرافقه و مرافقت در فارسی: همراهی همگامی دوستی، سازگاری باهم رفیق شدن دوست گشتن، همراهی کردن، رفق کردن ملاطفت نمودن جمع مرافقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافعه
تصویر مرافعه
با هم دعوی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
مرافده و مرافدت در فارسی: دستیاری یاریگری معاونت کردن یاری کردن: بتوفیق خدای و موافقت رای و مساعدت و رعایت درایت... و اعانت حدس ومرافدت ذکا بجواهر زواهرالفاظ... و اشعار... متحلی گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
مسافهه و مسافهت در فارسی: میگساری، دشنامگویی، نادانی دشنام دادن کسی را، نادانی نمودن، اسراف کردن در نوشیدن شراب
فرهنگ لغت هوشیار