یکدیگر را نیست کردن. (المصادر زوزنی). یکدیگر را نفی کردن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را راندن و دور کردن. یقال: هذا ینافی ذلک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منافات شود
یکدیگر را نیست کردن. (المصادر زوزنی). یکدیگر را نفی کردن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را راندن و دور کردن. یقال: هذا ینافی ذلک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منافات شود
رغبت کردن در چیزی به طریق مساوات و معارضه کردن و حسد بردن. (غیاث). منافسه. مبارات. رغبت کردن به چیزی از رقابت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در او منافسه و مناقشه کردند... چون گفتاگوی بسیار شد قرار دادند بر قرعه. (تفسیر ابوالفتوح، یادداشت ایضاً). رجوع به منافسه و منافست شود
رغبت کردن در چیزی به طریق مساوات و معارضه کردن و حسد بردن. (غیاث). منافسه. مبارات. رغبت کردن به چیزی از رقابت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در او منافسه و مناقشه کردند... چون گفتاگوی بسیار شد قرار دادند بر قرعه. (تفسیر ابوالفتوح، یادداشت ایضاً). رجوع به منافسه و منافست شود
راست و خالص کردن دوستی و اخوت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : لایخرج عنه ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صفی لمصافاته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). مصافات. رجوع به مصافات شود
راست و خالص کردن دوستی و اخوت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : لایخرج عنه ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صفی لمصافاته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). مصافات. رجوع به مصافات شود
چیزی از جای برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : جافی السرج عن الفرس مجافاه، زین را از پشت اسب برداشت. (از اقرب الموارد) ، ضد وصال و مؤانست است. (از اقرب الموارد) ، دور داشتن و منه الحدیث انه یجافی عضدیه عن جنبیه للسجود، او برای سجده کردن بازوان خود را از دو پهلوی خود دور می کند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : جافی عضدیه، بازوان خود را از دو پهلوی خود دور کرد. (از اقرب الموارد)
چیزی از جای برداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : جافی السرج عن الفرس مجافاه، زین را از پشت اسب برداشت. (از اقرب الموارد) ، ضد وصال و مؤانست است. (از اقرب الموارد) ، دور داشتن و منه الحدیث انه یجافی عضدیه عن جنبیه للسجود، او برای سجده کردن بازوان خود را از دو پهلوی خود دور می کند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : جافی عضدیه، بازوان خود را از دو پهلوی خود دور کرد. (از اقرب الموارد)
عافیت دادن. (المصادرزوزنی). نگاه داشتن خدای کسی را از رنج و بیماری و عافیت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : عافاه اﷲ من المکروه معافاهً و عفاءً و عافیهً، خدای او را از بیماریها و بلا دور داشت و دردهای او را از میان برد و هر بدی را از وی دفع کرد. و گویند عافیه اسم است از آن. (از اقرب الموارد) ، عافیت دادن خدای مردم را از اذیت تو و تو را از اذیت مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :عافاه اﷲ معافاه، خدای او را از مردم و مردم را از او در امان نگاهداشت. (از اقرب الموارد) ، بی پروا کردن خدای تو را از ایشان و ایشان را از تو. (از منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء)
عافیت دادن. (المصادرزوزنی). نگاه داشتن خدای کسی را از رنج و بیماری و عافیت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : عافاه اﷲ من المکروه مُعافاهً و عِفَاءً وَ عافِیهً، خدای او را از بیماریها و بلا دور داشت و دردهای او را از میان برد و هر بدی را از وی دفع کرد. و گویند عافیه اسم است از آن. (از اقرب الموارد) ، عافیت دادن خدای مردم را از اذیت تو و تو را از اذیت مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :عافاه اﷲ معافاه، خدای او را از مردم و مردم را از او در امان نگاهداشت. (از اقرب الموارد) ، بی پروا کردن خدای تو را از ایشان و ایشان را از تو. (از منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء)
با کسی راز کردن. (المصادر زوزنی). با کسی راز گفتن. (دهار). راز گفتن با کسی. نجاء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : لایخرج عنه ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صفی لمصافاته و لا خلیل لمناجاته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). و رجوع به مناجات شود
با کسی راز کردن. (المصادر زوزنی). با کسی راز گفتن. (دهار). راز گفتن با کسی. نِجاء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : لایخرج عنه ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صفی لمصافاته و لا خلیل لمناجاته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). و رجوع به مناجات شود
با کسی دورویی کردن. نفاق. (المصادر زوزنی). دورویی کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). دورویی کردن، یعنی کفر پوشیدن و ایمان آشکار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). پنهان داشتن کفر به دل و آشکار ساختن ایمان به زبان. (از اقرب الموارد) ، در سوراخ شدن موش. (تاج المصادر بیهقی). نافقاء ساختن کلاکموش و نافقاء یکی از سوراخهای موش که نهان دارد آن را. (آنندراج) (از منتهی الارب). در نافقاء رفتن کلاکموش. نفاق. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با کسی دورویی کردن. نفاق. (المصادر زوزنی). دورویی کردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). دورویی کردن، یعنی کفر پوشیدن و ایمان آشکار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). پنهان داشتن کفر به دل و آشکار ساختن ایمان به زبان. (از اقرب الموارد) ، در سوراخ شدن موش. (تاج المصادر بیهقی). نافقاء ساختن کلاکموش و نافقاء یکی از سوراخهای موش که نهان دارد آن را. (آنندراج) (از منتهی الارب). در نافقاء رفتن کلاکموش. نفاق. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نبرد کردن به دور انداختن کمیز. یقال: نافصه، ای قال بل و ابول فننظر اینا ابعد بولا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نبرد کردن به دور انداختن بول. (از ذیل اقرب الموارد)
نبرد کردن به دور انداختن کمیز. یقال: نافصه، ای قال بل و ابول فننظر اینا ابعد بولا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نبرد کردن به دور انداختن بول. (از ذیل اقرب الموارد)
منازعت کردن باکسی در سخن. (آنندراج). مناقشه و منازعه. (ناظم الاطباء). پیکار کردن با کسی در سخن. (تاج المصادر بیهقی). حافاه، منازعه کرد با وی در سخن. (منتهی الارب)
منازعت کردن باکسی در سخن. (آنندراج). مناقشه و منازعه. (ناظم الاطباء). پیکار کردن با کسی در سخن. (تاج المصادر بیهقی). حافاه، منازعه کرد با وی در سخن. (منتهی الارب)
زیر گوشی بیخ گوشی سخن گفتن زیر گوشی گفتن، با هم صحبت کردن، گفتگو مخاطبه: (بمجالست و منافثت اهل آن بقعه... تزجیت ایام نامرادی میکردم) (مرزبان نامه. تهران. . 1317 ص 9)
زیر گوشی بیخ گوشی سخن گفتن زیر گوشی گفتن، با هم صحبت کردن، گفتگو مخاطبه: (بمجالست و منافثت اهل آن بقعه... تزجیت ایام نامرادی میکردم) (مرزبان نامه. تهران. . 1317 ص 9)
منافرت در فارسی: تبار نازی تبار ستیزی ستیز در تبار و نژاد داوری کردن با هم در حسب و نسب افتخارکردن، داوری در حسب و نسب: (اکنون چون میخواهی ساخته باش این مناظره و منافره رالله) (مرزبان نامه. . 1317 ص 97)
منافرت در فارسی: تبار نازی تبار ستیزی ستیز در تبار و نژاد داوری کردن با هم در حسب و نسب افتخارکردن، داوری در حسب و نسب: (اکنون چون میخواهی ساخته باش این مناظره و منافره رالله) (مرزبان نامه. . 1317 ص 97)