جدول جو
جدول جو

معنی مناساه - جستجوی لغت در جدول جو

مناساه
(عَ لَ بَ)
با کسی، چیزی فراموش کردن. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 206 ب) (المصادر زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماناسه
تصویر ماناسه
(پسرانه)
صورتی از منسی نام برادر بزرگ یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غناساز
تصویر غناساز
خواننده، نوازنده، آهنگ ساز
فرهنگ فارسی عمید
(عُرْیْ)
با کسی راز کردن. (المصادر زوزنی). با کسی راز گفتن. (دهار). راز گفتن با کسی. نجاء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : لایخرج عنه ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صفی لمصافاته و لا خلیل لمناجاته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). و رجوع به مناجات شود
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ)
عصا و چوبدستی که بدان ستور رانند. (ناظم الاطباء). عصا. (از اقرب الموارد). عصا بدان جهت که به وی ستور رانند. منساءه. منساءه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
از ’ق س و’، رنج بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). رنج چیزی کشیدن. (دهار) (از مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معالجۀ امر شدید و مکابدۀ آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به دو مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کسی را خواندن. نداء. (المصادر زوزنی). خواندن و آواز دادن. رجوع به منادات شود، با دیگری نشستن در انجمن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با هم نازیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، راز را آشکار کردن، پیدا گردیدن راه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دیدن و دانستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
هم شکل شدن و مانستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هم شکل شدن. (از ناظم الاطباء) ، با کسی خویشی داشتن. یقال فلان یناسب فلاناً فهو نسیبه، ای قریبه. (منتهی الارب). با کسی خویشی داشتن. (آنندراج). مشارکت در نسب. (از اقرب الموارد) : بینهما مناسبه، میان آن دو نسبت و خویشاوندی است. نزدیک شدن به کسی در مشابهت. (از ناظم الاطباء). رجوع به مناسبت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مردن بعض وراث پیش از تقسیم میراث. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). هرگاه یکی از وارث پیش از تقسیم ارث بمیرد و سهم او را به کسانی که از وی ارث برند منتقل کنند، این عمل را مناسخه گویند. (از تعریفات جرجانی) ، میراث تقسیم ناشده. (ناظم الاطباء) ، انقلاب روزگار و نوبت بنوبت گردیدن زمانه. (ناظم الاطباء). نقل و تبدیل. (تعریفات جرجانی) ، نسخ کردن یکی دیگری را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
پنهان، پیروی یکدیگر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). متابعت یکدیگر کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
فاانبوییدن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را بوییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را بوییدن و به هم نزدیک شدن. (از اقرب الموارد) ، سرگوشی گفتن. (ناظم الاطباء). با کسی در گوشی سخن گفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
ناصیۀ یکدیگر گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را ناصیت بگرفتن. (المصادر زوزنی). موی پیشانی یکدیگر را گرفتن. نصاه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیوسته شدن جایی به جای دیگر. (المصادر زوزنی). هذه فلاه تناصی فلاه، یعنی هر دو بیابان با هم متصل اند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَبَ لَ)
با یکدیگر کاویدن. (مجمل اللغه). با یکدیگر نزاع کردن و ستم نمودن، دو زن روباروی نشسته گروهۀ رشته پیش یکدیگر انداختن تا بافند جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
سخن خوش گفتن. یقال: المراءه تناغی صبیها، ای یکلمه بما یعجبه و یسره. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناغات شود، عشق بازی کردن با زن. (منتهی الارب) (آنندراج). مغازله کردن با زن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، معارضه نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نزدیک گردیدن. یقال: هذا الجبل یناغی السماء، ای یدانیها لطوله. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
یکدیگر را نیست کردن. (المصادر زوزنی). یکدیگر را نفی کردن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را راندن و دور کردن. یقال: هذا ینافی ذلک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منافات شود
لغت نامه دهخدا
(عَش ش)
دشمنی کردن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ رَ)
با هم بزرگ منشی نمودن و با هم مفاخره کردن. (منتهی الارب). با هم بزرگ منشی و فخر نمودن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مفاخره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَظظ)
یاری دادن کسی را. لغت ردیه است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یاری کردن و به مال و تن با کسی غمخواری کردن و لفظ مواسات مهموزالفاء ناقص است که همزۀ آن به واو مقلوب مکتوب شده مثال واوی نیست چنانکه به ظاهر دیده می شود. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
با همدیگر شناوری کردن. (از منتهی الارب). مسابحه. (از متن اللغه). با هم شنا کردن
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دشمنی کردن باکسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
سرزنش کردن و نکوهیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَظظ)
از ’خ س و’، طاق و جفت بازیدن به گردکان. (آنندراج). خاساه ، طاق و جفت بازید با وی به گردکان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
از ’ت س و’، رنجانیدن کسی را و استخفاف او کردن. (آنندراج). تاساه متاساه، رنجانید وی را و استخفاف او کرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مناغاه
تصویر مناغاه
مناغات در فارسی: خوش سخنی، زنبازی، ستیهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غناساز
تصویر غناساز
آهنگ ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منافاه
تصویر منافاه
نا سازی نا جوری، جدایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناسان
تصویر تناسان
آسوده مرفه، تندرست سالم، تن پرور خوشگذران تن آسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بناگاه
تصویر بناگاه
ناگاه، ناگهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناجاه
تصویر مناجاه
مناجات در فارسی: راز گفت در دل راز و نیاز با خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناسبه
تصویر مناسبه
مناسبت در فارسی: مانستن جوری، خویشی بستگی مونث مناسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناواه
تصویر مناواه
مناوات در فارسی: همدشمنی، نازش به خود نازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
منادات در فارسی: خواندن، آواز دادن، هم نشینی در انجمن، به هم نازیدن، راز باز گفتن، دیدن دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاساه
تصویر مقاساه
مقاسا و مقاسات در فارسی رنج کشی، همدردی همرنجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواساه
تصویر مواساه
مواسا و مواسات در فارسی: تیمناک یاریگری یاری از دل و جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانسته
تصویر مانسته
شبیه شده ماننده
فرهنگ لغت هوشیار