- مناجی
- راز و نیاز کننده مناجات کننده راز و نیاز کننده
معنی مناجی - جستجوی لغت در جدول جو
- مناجی ((مُ))
- مناجات کننده، راز و نیاز کننده
- مناجی
- مناجات کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع منجون، دو لاب ها
جمع منجح، پیروز مندان
پیام آور
همرازی با هم راز گفتن، با هم راز گفتن با یکدیگر راز کردن، سرگوشی
راز گفتن، با هم راز گفتن
طرد کننده، نیست کننده، مخالف
منجح ها، پیروزمندها، کامیاب ها، جمع واژۀ منجح
منهیّ ها، کارهایی که در شرع از آن نهی شده، نهی شده ها، جمع واژۀ منهیّ
خیمی سرشتی منسوب به مزاج: وضع مزاجی فلان بد است
جمع ملجا، پناهگاه ها پناه بردنها
بر اندازنده نابود کننده، ناساز نیسان نیست کننده نفی کننده طرد کننده، مخالف ضد. یا منافی عفت. آنچه که مخالف با عفت باشد
منادا در فارسی: بانگیده بانگنده ندا داده شده خوانده شده، خبر یا حکمی که جارچی در ملا عام با صدای بلند ابلاغ کند، اسمی که پس از حرف ندا آید: ای مرد، یا حسین، جار زدن توضیح در امثال عبارت} منادی کردند {که در نظم و نثر قدیم آمده بصیغه اسم مفعول - یعنی بفتح دال و الف آخر است - و آن مصدر میمی} نادیه {است و بمعنی ندا میباشد ولی اغلب آنرا} منادی {بصیغه اسم فاعل - یعنی مکسور - خوانند (دکتر خیام پور. نداب 3- 2 ص 2- 101) ندا کننده، جار زننده جارچی
جمع منهی (غیاث) باز داشته شده ها نهی شده ها: (در عنفوان جوانی... که مجال وساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر از مناکر و مناهی دست بداشته است) (المعجم. مد. چا 11: . 1)
شیوه مانی دبیره مانی منسوب به مانی مانوی. یا خط منانی. خط مانوی
جمع منجل، داس ها
یاریگر، رزمجوی
جمع منجح، کامیابان، کامروایان، پیروز مندان
منسوب به منات: (یک جفت دستبند سه مناتی و سینه ریز ده مناتی) (شام. 72)
((مُ دا))
فرهنگ فارسی معین
ندا داده شده، خوانده شده، خبری که با جار زدن اعلام می کنند، اسمی که پس از حرف ندا بیاید
ندا کننده، جارچی
نجات دهنده، رهایی دهنده
نجات دهنده، نجات یابنده، رهنده، خلاص شونده، رستگار
رهاننده رها گاه، پشته مکان نجات جای رهایی، زمین مرتفع. نجات دهنده رها کننده
نجات یابنده و رستگار، رهائی یافته
نجات یابنده، خلاص شونده، رهاننده، نجات دهنده