- ممدود
- دارای علامت مد، کشیده و دراز
معنی ممدود - جستجوی لغت در جدول جو
- ممدود
- دراز شده کشیده شده کشیده شده. یا ظل ممدود. سایه دراز: (بعضی گفتند که ظل ممدود است در بهشت.) (کشف الاسرار 545: 2)
- ممدود ((مَ))
- کشیده شده، دارای علامت مد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ممدود
اندک، کران مند، کرانه پذیر
افتاده
رد شده، غیرقابل قبول
ستایش شده، ستوده شده
چیزی که حدونهایت داشته باشد، آنچه برای آن حدومرز تعیین شده باشد، کوچک، مختصر، ویژگی کسی که آزادی ندارد، در علوم ادبی ویژگی قصیده ای که نسیب ندارد
سد شده، بسته شده، استوار شده، بازداشته شده
شمرده، شمار شده، شمرده شده، کنایه از کم، اندک
صاحب بخت و روزی بختیار کامروا: ... و بدین مملکت مجدود و نیکبخت ساخت و توفیق داد. بختیار فراخروزی، نام سنائی غزنوی
اندازه کرده، متناهی، حد گذارده شده، آنچه برای آن حد و مرز تعیین شده باشد، محروم
رد شده، برگردانده، بازگشت
توان بخشیده
سد شده و بند شده و بسته شده
شمار کرده شده، بحساب آمده و حساب شده
نیکو بالا، مبتلا به درد شکم
درشت استخوان: مرد
ستوده ستایش شده مدح شده ستوده: (همه لطفی و همه همتی و پاک خرد چون تو ممدوحی و من جای دگر اینت خری) (سنائی. مصف. 331)، جمع ممدوحین
دوست داشته
تهدید شده
بختیار، کامروا
Closeminded, Finite, Limited, Limitedly, Restrained, Sparing, Inhibited
Clogged
mente fechada, finito, inibido, limitado, limitadamente, contido, frugal
obstruído
verstopft