جدول جو
جدول جو

معنی ممدده - جستجوی لغت در جدول جو

ممدده
(مُ مَدْ دَ دَ)
کشیده. کشیده شده. دراز: اًنها علیهم مؤصده. فی عمد ممدده (قرآن 8/104- 9) ، آن بر ایشان افکنده است و بر ایشان پوشیده در عمودهای دراز. (کشف الاسرار میبدی ج 10 ص 608)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ بَ نَ)
کشیدن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درنگ داشتن وام را. (آنندراج) (ناظم الاطباء). مماطله. (از اقرب الموارد). مماتنه. رجوع به مماتنه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَدْ دِ)
تمدیدکننده. طولانی کننده، نام دردی که از آن عصب اندام کشیده می شود. (غیاث اللغات) (آنندراج). یکی از پانزده دردی که اسم دارند. شیخ الرئیس در قانون در الاوجاع التی لها اسماء گوید: سبب الوجع الممد ریح او خلط، یمدد العصب و العضل کانه یجذبه الی طرفیه و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردی است که صاحب آن گمان کندکه عضو را از جمیع اطراف می کشند. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: المی است که گوئی آن عضو را از هم می کشند و به تازی تمدد گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَدْ دَهْ)
ستایش شده و تکلف شده در ستایش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ رَ)
ممدره در همه معانی. رجوع به ممدره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَدْ دَ رَ)
شتر فربه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مؤنث ممدر
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ رَ)
جای کلوخ گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جایی که از خاک آن کلوخ گرفته شود. (از اقرب الموارد) ، جای نیک خاک، جایی که در آن کلوخهای خوب باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کلوخستان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
مؤنث ممدود. رجوع به ممدود شود. کشیده. بلند.
- الف ممدوده، الف بلند و کشیده. مقابل الف مقصوره یا الف کوتاه
لغت نامه دهخدا
(مُ تَدْ دَ)
تأنیث ممتد. ج، ممتدات. رجوع به ممتد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شَدْ دَ دَ)
تأنیث مشدد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حروف مشدده. ج، مشددات
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ رِ)
دهی است از دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری سیردان و 12هزارگزی راه مالرو عمومی سیردان به ابهر با 118 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَدْ دِ دَ)
تأنیث مسدد. رجوع به مسدّد شود
لغت نامه دهخدا
(شَکْءْ)
گریختن. (منتهی الارب). هرب. (اقرب الموارد). فرار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَدْ دَ دَ)
مؤنث محدد (م ح د د)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَدْ دَ)
خرگاه به طناب کشیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). خرگاه به طناب کشیده و برای مبالغه مشدد شده است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبدده
تصویر مبدده
مونث مبدد جمع مبددات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممتده
تصویر ممتده
درازنا، مونث ممتد، سوابق ،ممتده، جمع ممتدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممدوده
تصویر ممدوده
مونث ممدود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممهده
تصویر ممهده
مونث ممهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممدد
تصویر ممدد
خر گاه: به ریسمان کشیده تمدید کننده طولانی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسدده
تصویر مسدده
مونث مسدد و مگسک: در تفنگ، یکسویه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشدده
تصویر مشدده
مونث مشدد: حروف مشدده، جمع مشددات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممدد
تصویر ممدد
((مُ مَ دِّ))
تمدید کننده، طولانی کننده
فرهنگ فارسی معین