جدول جو
جدول جو

معنی ممخوض - جستجوی لغت در جدول جو

ممخوض(مَ)
لبن ممخوض، شیر مسکه برگرفته. (ناظم الاطباء). دوغ مسکه برگرفته. (منتهی الارب) (آنندراج). کره و مسکه گرفته شده و دوغ شده. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ خَوْ وِ)
آن که به تکلف خوض می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوض شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خالص. بی آمیغ. (از آنندراج) : رجل ممحوض النسب، مرد خالص گوهر. (منتهی الارب). گهری. نژاده. رجل ممحوض النسب، مرد خالص نسب. (از اقرب الموارد). رجل ممحوض النسب و الحسب، مرد خالص نسب پاک گوهر. (ناظم الاطباء). اصیل. نجیب. نسیب. پاک نژاد. پاک گهر. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِخْ وَ)
کفچۀ شراب. (مهذب الاسماء). کبچه و یا چیزی که بدان شراب را زنند تا آمیزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کبچه و یاچیز دیگر که بدان شراب را شورانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَوْ وِ)
درآینده به آب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه می گذرد از گذرگاه و پایاب رودخانه. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخویض شود، آنکه می شوراند و می آمیزد و برمی انگیزد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گوسپند باردار. (منتهی الارب). (ناظم الاطباء) ، شیر مسکه برآورده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخض و مخاض شود
از ’خ وض’، فرورفته و خوض کرده در آب. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به خوض شود
لغت نامه دهخدا
(مِخَ)
مشک شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آوندی که در آن شیر تکان داده و زده می شودتا مسکه و زبد آن بیرون آید. (از اقرب الموارد). تلم. شیرزنه. تلق. ممخضه. ج، مماخض. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ممروض
تصویر ممروض
بیمار
فرهنگ لغت هوشیار