گذشتن. گذر. گذار. - زودممار، زودگذر. تندسیر. رجوع به شاهد ترکیب بعد شود. - ممار کردن، گذر کردن. گذشتن: نکرد یارد بی رای تو ممر و ممار سپهر زودممار و نجوم نیز ممر. مسعودسعد (دیوان ص 203)
گذشتن. گذر. گذار. - زودممار، زودگذر. تندسیر. رجوع به شاهد ترکیب بعد شود. - ممار کردن، گذر کردن. گذشتن: نکرد یارد بی رای تو ممر و ممار سپهر زودممار و نجوم نیز ممر. مسعودسعد (دیوان ص 203)
گوسفند و میش که بیرون آمدن شیر خون آمیز عادتشان باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ازناظم الاطباء). ناقه ای که به امغار (= سرخ شدن شیر از خون) مبتلا باشد. (از اقرب الموارد) ، خرمابن سرخ بار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نخلی که خرمای آن سرخ باشد. (از اقرب الموارد)
گوسفند و میش که بیرون آمدن شیر خون آمیز عادتشان باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ازناظم الاطباء). ناقه ای که به امغار (= سرخ شدن شیر از خون) مبتلا باشد. (از اقرب الموارد) ، خرمابن سرخ بار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نخلی که خرمای آن سرخ باشد. (از اقرب الموارد)
سریشم که بر کمان چسبانند جهت کفتگی آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). سریشمی که به کمان چسبانند جهت شکاف آن. غراء یجعل علی القوس من و هی بهاء. (اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی حاشیۀ 2 ص 253 شود
سریشم که بر کمان چسبانند جهت کفتگی آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). سریشمی که به کمان چسبانند جهت شکاف آن. غراء یجعل علی القوس من و هی بهاء. (اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی حاشیۀ 2 ص 253 شود