- ممتعل (مَ تَ عِ)
به شتاب رباینده. (از منتهی الارب). آنکه به چابکی و شتاب می رباید. (ناظم الاطباء). رجوع به امتعال شود
معنی ممتعل - جستجوی لغت در جدول جو
- ممتعل
رباینده بشتاب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ تَ عِ)
لغت نامه دهخدا
شعله زن. سوزان به زبانه کشی. (از غیاث) (از آنندراج). برافروخته. شعله زن. زبانه کش و روشن. (از ناظم الاطباء). ملتهب. زبانه زن. زبانه زنان. شعله ور. سوزان. برافروخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مشتعل شدن،گر گرفتن. زبانه کشیدن آتش. الو گرفتن. درگرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مشتعل کردن، برافروختن. افروختن
- مشتعل شدن،گر گرفتن. زبانه کشیدن آتش. الو گرفتن. درگرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مشتعل کردن، برافروختن. افروختن
نو پدید، بی پیشینه کار نو، ریو ناک: در نوشته (ریو تزویر) نو گر، ریو کار: در نوشته بعمل آمده ایجاد شده، تزویر شده (خط)، کار بی سابقه، کار بزرگ، شعر مبتکر بعمل آورنده ابداع کننده، تزویر کننده (خط)
مشتعل، خشمگین شد
