کشیده شدن. انجرار. (از اقرب الموارد). کشیدن. (ناظم الاطباء) ، کاویدن. (منتهی الارب) ، درپیچیدن بر کسی تا افکندن او را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). با کسی کاویدن تا بیفکنی او را. (تاج المصادر بیهقی) ، گذشتن و رفتن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به مرار شود
کشیده شدن. انجرار. (از اقرب الموارد). کشیدن. (ناظم الاطباء) ، کاویدن. (منتهی الارب) ، درپیچیدن بر کسی تا افکندن او را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). با کسی کاویدن تا بیفکنی او را. (تاج المصادر بیهقی) ، گذشتن و رفتن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به مرار شود
دشمنی کردن و تباهی انداختن و فتنه انگیختن میان مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). فساد کردن و دشمنی انداختن میان مردم. (از اقرب الموارد). مئار. (منتهی الارب) ، فخر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برابری نمودن با کسی در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مأره فی فعله، برابری کرد با او در کار وی. (ناظم الاطباء)
دشمنی کردن و تباهی انداختن و فتنه انگیختن میان مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). فساد کردن و دشمنی انداختن میان مردم. (از اقرب الموارد). مئار. (منتهی الارب) ، فخر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برابری نمودن با کسی در کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مأره فی فعله، برابری کرد با او در کار وی. (ناظم الاطباء)
پشت به پشت آوردن و یارمندی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ظهار. (ناظم الاطباء). هم پشت شدن. (دهار) (ترجمان القرآن). هم پشت بودن. (تاج المصادربیهقی). و رجوع به مظاهرت شود، از زن ظهار کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، مرد مر زن خودرا انت علی ّ کظهر امی گفتن. (آنندراج). و رجوع به ظهار و مظاهر شود، دو جامه به هم در پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی)
پشت به پشت آوردن و یارمندی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ظهار. (ناظم الاطباء). هم پشت شدن. (دهار) (ترجمان القرآن). هم پشت بودن. (تاج المصادربیهقی). و رجوع به مظاهرت شود، از زن ظهار کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، مرد مر زن خودرا انت علی ّ کظهر امی گفتن. (آنندراج). و رجوع به ظهار و مظاهر شود، دو جامه به هم در پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی)
دامادی. خسری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: صاهرهم و صاهر فیهم و صاهر الیهم، ای صاهر فیهم صهراً. (منتهی الارب). داماد گردیدن. (ناظم الاطباء). با کسی به نکاح وصلت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و رجوع به مصاهرت و مصاهره شود
دامادی. خسری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: صاهرهم و صاهر فیهم و صاهر الیهم، ای صاهر فیهم صهراً. (منتهی الارب). داماد گردیدن. (ناظم الاطباء). با کسی به نکاح وصلت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و رجوع به مصاهرت و مصاهره شود
در ماهه و ماهیانه و ماهانه و مواجب و انعامی که ماه به ماه به کسی میدهند. (ناظم الاطباء). اجرت ماهیانه. شهریه. ماهانه. ماهیانه. ماه واره. مقابل میاومه و مسانهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ودر آن روزگار حساب برگرفته آمد مشاهرۀ همگان هر ماهی هفتادهزار درم بود... و دبیرانی که به نوی درآمده بودند و مشاهره نداشتند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 146). که چون که بی صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387). ذکر مال مشاهره به قم که آن را به اصطلاح اهل قم ماهیانه گویند. (تاریخ قم ص 164). صاحبدلی بر او بگذشت، گفت: تو را مشاهره چند است ؟ گفت: هیچ. (گلستان، کلیات چ مصفا ص 86). - مشاهره کردن، مقرر ساختن مزد ماهانه: پسر بوعلی بوالحسن به ری افتاده بود نزد فخرالدوله و سخت نیکو میداشتند هر ماهی پنج هزار درم مشاهره کرده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 205). امیر محمود فرمود تا وی را مشاهره کردند هر ماهی پنج هزار درم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 243)
در ماهه و ماهیانه و ماهانه و مواجب و انعامی که ماه به ماه به کسی میدهند. (ناظم الاطباء). اجرت ماهیانه. شهریه. ماهانه. ماهیانه. ماه واره. مقابل میاومه و مسانهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ودر آن روزگار حساب برگرفته آمد مشاهرۀ همگان هر ماهی هفتادهزار درم بود... و دبیرانی که به نوی درآمده بودند و مشاهره نداشتند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 146). که چون که بی صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387). ذکر مال مشاهره به قم که آن را به اصطلاح اهل قم ماهیانه گویند. (تاریخ قم ص 164). صاحبدلی بر او بگذشت، گفت: تو را مشاهره چند است ؟ گفت: هیچ. (گلستان، کلیات چ مصفا ص 86). - مشاهره کردن، مقرر ساختن مزد ماهانه: پسر بوعلی بوالحسن به ری افتاده بود نزد فخرالدوله و سخت نیکو میداشتند هر ماهی پنج هزار درم مشاهره کرده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 205). امیر محمود فرمود تا وی را مشاهره کردند هر ماهی پنج هزار درم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 243)
مساهرت. بیدارماندن با کسی و او را در ترک گفتن خواب همراهی کردن. (اقرب الموارد). با کسی بیدار بودن. (تاج المصادر بیهقی). شب نشینی با کسی. شب زنده داری به همراه کسی
مساهرت. بیدارماندن با کسی و او را در ترک گفتن خواب همراهی کردن. (اقرب الموارد). با کسی بیدار بودن. (تاج المصادر بیهقی). شب نشینی با کسی. شب زنده داری به همراه کسی
مصاهره. مصاهرت. خسری. دامادی کردن، رابطه ای که بواسطۀ ازدواج بین زوج و زوجه و خویشان هر یک از آن دو ایجاد می شود. خویشی سببی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مصاهرت و مصاهره شود. - مصاهره کردن، وصلت. قرابت و خویشی سببی پیدا کردن: چون این مصاهره کرده بودند به اتفاق روی به هیاطله نهادند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 94)
مصاهره. مصاهرت. خسری. دامادی کردن، رابطه ای که بواسطۀ ازدواج بین زوج و زوجه و خویشان هر یک از آن دو ایجاد می شود. خویشی سببی. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مصاهرت و مصاهره شود. - مصاهره کردن، وصلت. قرابت و خویشی سببی پیدا کردن: چون این مصاهره کرده بودند به اتفاق روی به هیاطله نهادند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 94)
ماهیانه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یک ماه اجیر کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، ماه به ماه چیزی دادن و ماهیانه. (غیاث) (آنندراج). چیزی به ماه فادادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چیزی به ماه وادادن. (دهار). و رجوع به مشاهره شود
ماهیانه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یک ماه اجیر کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، ماه به ماه چیزی دادن و ماهیانه. (غیاث) (آنندراج). چیزی به ماه فادادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). چیزی به ماه وادادن. (دهار). و رجوع به مشاهره شود
مظاهرت و مظاهره در فارسی: پشتیبانی یاری دادن کسی را پشتیبانی کردن، حمایت یاری: بر سبیل مخامرت پادشاهان آن طرف بمظاهرت مجاهرت نموده و بحبل طاعت و تباعت اعتصام کرده
مظاهرت و مظاهره در فارسی: پشتیبانی یاری دادن کسی را پشتیبانی کردن، حمایت یاری: بر سبیل مخامرت پادشاهان آن طرف بمظاهرت مجاهرت نموده و بحبل طاعت و تباعت اعتصام کرده
مصاهره و مصاهرت در فارسی: دامادی، خسورگی خسوره در پارسی پدر شوهر و پدر زن را گویند، خویشی وابستگی (سببی) داماد شدن شوهر دختر یا خواهر کسی گردیدن، باکسی خویشی کردن بوسیله زن دادن و زن گرفتن، دامادی: ایلگ خان از سلجوقیان خایف شده بود پیش محمود بحکم مصاهرت و مصادقت که از جانبین سلسله و داد و اتحاد منعقد بودکسی فرستاد، رابطه و علاقه ایست که میان زن وشوی واقرباء یکدیگر ایجاد میشود که موجب حرمت نکاح عده ای میگردد مثلا زن هر یک از پدر وپسر بر دیگری حرام میشود و مادر زن یا دختر زنی که موطوئه باشند بر شخص حرام میگردند
مصاهره و مصاهرت در فارسی: دامادی، خسورگی خسوره در پارسی پدر شوهر و پدر زن را گویند، خویشی وابستگی (سببی) داماد شدن شوهر دختر یا خواهر کسی گردیدن، باکسی خویشی کردن بوسیله زن دادن و زن گرفتن، دامادی: ایلگ خان از سلجوقیان خایف شده بود پیش محمود بحکم مصاهرت و مصادقت که از جانبین سلسله و داد و اتحاد منعقد بودکسی فرستاد، رابطه و علاقه ایست که میان زن وشوی واقرباء یکدیگر ایجاد میشود که موجب حرمت نکاح عده ای میگردد مثلا زن هر یک از پدر وپسر بر دیگری حرام میشود و مادر زن یا دختر زنی که موطوئه باشند بر شخص حرام میگردند