نعت فاعلی از ممارنه. (از منتهی الارب). ماده شتری که آبستن نماید بی آنکه آبستن باشد، ماده شتر بسیار گشنی کرده شده ای که آبستن نگردد. (ناظم الاطباء) ، ماده شتری که شیرش قطع شده باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ممارنه و مران شود
نعت فاعلی از ممارنه. (از منتهی الارب). ماده شتری که آبستن نماید بی آنکه آبستن باشد، ماده شتر بسیار گشنی کرده شده ای که آبستن نگردد. (ناظم الاطباء) ، ماده شتری که شیرش قطع شده باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ممارنه و مِران شود
گذشتن. گذر. گذار. - زودممار، زودگذر. تندسیر. رجوع به شاهد ترکیب بعد شود. - ممار کردن، گذر کردن. گذشتن: نکرد یارد بی رای تو ممر و ممار سپهر زودممار و نجوم نیز ممر. مسعودسعد (دیوان ص 203)
گذشتن. گذر. گذار. - زودممار، زودگذر. تندسیر. رجوع به شاهد ترکیب بعد شود. - ممار کردن، گذر کردن. گذشتن: نکرد یارد بی رای تو ممر و ممار سپهر زودممار و نجوم نیز ممر. مسعودسعد (دیوان ص 203)
ایالتی است که در مشرق منطقۀ پاریس واقع است و بوسیلۀ رودمارن مشروب می شود، مرکز آن ’شالون سورمارن’ و شهرهای عمده آن ’اپرنای’، ’ریمس’، ’سنت منه هولد’ و ’ویتری لوفرانسوا’ است، این ایالت 5 ناحیه و 33 بخش و 643 دهستان و 8205 کیلومتر مربع وسعت و 485388 تن سکنه دارد، قسمت شرقی این ایالت جنگلی است و بیشتر مردم آن به امور کشاورزی و تولید لبنیات اشتغال دارند، درقسمت غربی این سرزمین که ’ریمس’ و ’اپرنای’ و ... راتشکیل می دهد امور صنعتی رایج است و دو پنجم سکنۀ آن سرگرم امور صنعتی هستند، صنایع این نقاط بیشتر در زمینۀ مواد غذائی و پارچه بافی و تصفیۀ فلزات و الکترونیک و امور مربوط به شراب سازی است، (از لاروس) رودی است در فرانسه که از فلات ’لانگر’ سرچشمه گرفته و ’شامون’، ’ویتری لوفرانسوا’ و ’شالون سورمارن’، ’اپرنه’، ’شاتوتیری’ و ’مو’ را مشروب می سازد و وارد رود سن می گردد، (از لاروس)
ایالتی است که در مشرق منطقۀ پاریس واقع است و بوسیلۀ رودمارن مشروب می شود، مرکز آن ’شالون سورمارن’ و شهرهای عمده آن ’اپرنای’، ’ریمس’، ’سنت منه هولد’ و ’ویتری لوفرانسوا’ است، این ایالت 5 ناحیه و 33 بخش و 643 دهستان و 8205 کیلومتر مربع وسعت و 485388 تن سکنه دارد، قسمت شرقی این ایالت جنگلی است و بیشتر مردم آن به امور کشاورزی و تولید لبنیات اشتغال دارند، درقسمت غربی این سرزمین که ’ریمس’ و ’اپرنای’ و ... راتشکیل می دهد امور صنعتی رایج است و دو پنجم سکنۀ آن سرگرم امور صنعتی هستند، صنایع این نقاط بیشتر در زمینۀ مواد غذائی و پارچه بافی و تصفیۀ فلزات و الکترونیک و امور مربوط به شراب سازی است، (از لاروس) رودی است در فرانسه که از فلات ’لانگر’ سرچشمه گرفته و ’شامون’، ’ویتری لوفرانسوا’ و ’شالون سورمارن’، ’اپرنه’، ’شاتوتیری’ و ’مو’ را مشروب می سازد و وارد رود سن می گردد، (از لاروس)
نزدیک. (از محیط المحیط). با هم قرین. یار و پیوسته. مرتبط و همدم. مصاحب. مأنوس. هم ساز و نزدیک. (از ناظم الاطباء). همراه: همیشه باشد از مهر او و کینۀ او ولی مقارن سود و عدو عدیل زیان. فرخی. اتفاق آسمانی با اتساق امانی مقارن نشده است. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 153). اگر با متانت قلم مهابت شمشیر مقارن و هم طویله نباشد... (سندبادنامه ص 5). به حکم آنکه هر دو متحرک این رکن مقارن یکدیگرند آن را مقرون خواندند. (المعجم چ دانشگاه ص 33) ، همزمان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مقارن نزول اجلال و وصول تمکین در آن سرزمین یرلیغ واجب الاتباع نفاذ یافت. (ظفرنامۀ یزدی). مقارن آن حال ابن عم خیرالناس لباس خود را تغییر داده به میدان خرامید. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 550). مقارن آن حال میرزا سلطان اویس... خروج کرده رایت مخالفت برافراخت. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 117). مقارن آن حال میرزا سنجر به مستقر عز خویش رسیده جمعی کثیر از امرا و لشکریان را... ارسال داشت. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 117) ، (اصطلاح نجوم) سیارۀ مقارنه کننده. و رجوع به مقارنه شود
نزدیک. (از محیط المحیط). با هم قرین. یار و پیوسته. مرتبط و همدم. مصاحب. مأنوس. هم ساز و نزدیک. (از ناظم الاطباء). همراه: همیشه باشد از مهر او و کینۀ او ولی مقارن سود و عدو عدیل زیان. فرخی. اتفاق آسمانی با اتساق امانی مقارن نشده است. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 153). اگر با متانت قلم مهابت شمشیر مقارن و هم طویله نباشد... (سندبادنامه ص 5). به حکم آنکه هر دو متحرک این رکن مقارن یکدیگرند آن را مقرون خواندند. (المعجم چ دانشگاه ص 33) ، همزمان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مقارن نزول اجلال و وصول تمکین در آن سرزمین یرلیغ واجب الاتباع نفاذ یافت. (ظفرنامۀ یزدی). مقارن آن حال ابن عم خیرالناس لباس خود را تغییر داده به میدان خرامید. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 550). مقارن آن حال میرزا سلطان اویس... خروج کرده رایت مخالفت برافراخت. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 117). مقارن آن حال میرزا سنجر به مستقر عز خویش رسیده جمعی کثیر از امرا و لشکریان را... ارسال داشت. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 117) ، (اصطلاح نجوم) سیارۀ مقارنه کننده. و رجوع به مقارنه شود
دورشده. (ناظم الاطباء). دورشونده، به نهایت دورکننده. (منتهی الارب). رجوع به مماتنهشود، شدید. یقال: سار سیراً مماتناً، ای شدیداً. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، درنگ و تأخیر کننده در وام. (منتهی الارب). بدبده. بدحساب. آنکه در ادای دین درنگ و تأخیر می کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مماتنه شود
دورشده. (ناظم الاطباء). دورشونده، به نهایت دورکننده. (منتهی الارب). رجوع به مماتنهشود، شدید. یقال: سار سیراً مماتناً، ای شدیداً. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، درنگ و تأخیر کننده در وام. (منتهی الارب). بدبده. بدحساب. آنکه در ادای دین درنگ و تأخیر می کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مماتنه شود
ماده شتری که گشن بسیار بر وی جهد و باردار نگردد. (ناظم الاطباء). شتر ماده که گشن بسیار برجهد بر وی و بار نگیرد. (ازمنتهی الارب) (از آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد)
ماده شتری که گشن بسیار بر وی جهد و باردار نگردد. (ناظم الاطباء). شتر ماده که گشن بسیار برجهد بر وی و بار نگیرد. (ازمنتهی الارب) (از آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد)
کشیده شدن. انجرار. (از اقرب الموارد). کشیدن. (ناظم الاطباء) ، کاویدن. (منتهی الارب) ، درپیچیدن بر کسی تا افکندن او را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). با کسی کاویدن تا بیفکنی او را. (تاج المصادر بیهقی) ، گذشتن و رفتن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به مرار شود
کشیده شدن. انجرار. (از اقرب الموارد). کشیدن. (ناظم الاطباء) ، کاویدن. (منتهی الارب) ، درپیچیدن بر کسی تا افکندن او را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). با کسی کاویدن تا بیفکنی او را. (تاج المصادر بیهقی) ، گذشتن و رفتن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به مرار شود