- ممارسه
- ممارست در فارسی: مرو سش مرو سیدن، کوشیدن، پژو هیدن، آزمون کردن آزمودن، درمان کردن
معنی ممارسه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشتکار
محارسه و محارست در فارسی: پاسبانی نگاهبانی نگاهبانی کردن پاسبانی کردن، نگاهبانی
تیمار کردن، درمان و علاج کردن، تمرین کردن
ممارات در فارسی: پیکار، دشمنی رویداد ها
مماکست در فارسی: زفتی زفتی ور زیدن، پا فشاری گزاف ورزی، چانه زدن
به کاری پرداختن و همیشه به آن مشغول بودن و تمرین کردن، مروسیدن
جدایی
پیکار، چالش، ستیز، نبرد
سنجش، هم سنجی
جمع سمسار، از ریشه پارسی سپسایان سفساران
حمله کردن به یکدیگر
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
مقابله کردن چیزی با چیزی، مقابله کردن، کاری نظیر آنچه طرف مقابل کرده دربارۀ او انجام دادن
یکدیگر را شناختن، با هم اظهار آشنایی کردن
با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن
به هم نزدیک شدن، به هم پیوستن، با هم یار و همراه شدن
سمسار، دکان داری که اسباب دست دوم را خرید و فروش می کند
مانند شدن، مثل هم شدن، کسی یا چیزی را به دیگری مانند کردن
شماس، خادم معبد، رتبۀ کلیسایی پایین تر از کشیش، خادم کلیسا
جمع عمروط، دزدان
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
نبرد کردن با یکدیگر
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
جفای یکدیگر بگذاشتن، مصالحه کردن در بیع، دست برداشتن از یکدیگر، قطع رابطه با همسر خویش
ممارست کردن، مدافعت نمودن
مجانسه و مجانست در فارسی: از ریشه پارسی همگنی بهم مانند بودن همجنس بودن ماننده شدن
مجالست و مجالسه در فارسی همنشینی همنشینی کردن، همنشینی: ... و بروی خوب و خلق خوش... و تبرک بمجالست ارباب ورع... از ملوک عالم ممتاز گردانیده است
از پهلو گادن
پاداش دادن به بدی
نگاهبانی کردن پاسبانی کردن، نگاهبانی
محاربه و محاربت در فارسی: جنگ رزم با یکدیگر جنگیدن حرب کردن، حرب جمع محاربات