شهری است به مغرب. (منتهی الارب). شهری است قدیم در افریقای رومی و نهرها و چاهها و آسیابها دارد. (از معجم البلدان). نام شهری است میان تلمسان و الجزایر. (ابن بطوطه). افریقیه از اقلیم دویم و سیم است مملکتی طویل وعریض است و بلاد مشهورش طرابلس و مهدیه و تونس و تاهرت و سجلماسه و قسطنطنیه و قفصه و حامد و سماط و ملیانه و قموده و دارالملکش قرطاجینه بوده است. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 264). شهرکی است در الجزایر در 91هزارگزی جنوب غربی شهر الجزیره با ده هزار تن سکنه و باغهای زیبا و تفرجگاهها. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است به الجزایر با 18100 تن سکنه. (از لاروس)
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). شهری است قدیم در افریقای رومی و نهرها و چاهها و آسیابها دارد. (از معجم البلدان). نام شهری است میان تلمسان و الجزایر. (ابن بطوطه). افریقیه از اقلیم دویم و سیم است مملکتی طویل وعریض است و بلاد مشهورش طرابلس و مهدیه و تونس و تاهرت و سجلماسه و قسطنطنیه و قفصه و حامد و سماط و ملیانه و قموده و دارالملکش قرطاجینه بوده است. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 264). شهرکی است در الجزایر در 91هزارگزی جنوب غربی شهر الجزیره با ده هزار تن سکنه و باغهای زیبا و تفرجگاهها. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است به الجزایر با 18100 تن سکنه. (از لاروس)
محمد بن غازی، از اهل ملطیه مؤلف کتاب روضهالعقول. یکی از بزرگان فضلای دستگاه سلاجقۀ روم است که چندی دبیر ابوالفتح رکن الدین سلیمانشاه بن قلج ارسلان (588- 600) بود و سپس منصب وزارت او یافت. وی پیش از عهد سلیمانشاه به ترجمه و تهذیب مرزبان نامه شروع کرد و بعد از آنکه به خدمت او رسید به تشویق او کار خود را در 598 هجری قمری به اتمام رسانید و آن را به ’روضهالعقول’ موسوم کرد. و رجوع به مقدمۀ مرزبان نامه چ محمد قزوینی و تاریخ ادبیات ایران تألیف ذبیح الله صفا ج 2 صص 1003- 1005 شود
محمد بن غازی، از اهل ملطیه مؤلف کتاب روضهالعقول. یکی از بزرگان فضلای دستگاه سلاجقۀ روم است که چندی دبیر ابوالفتح رکن الدین سلیمانشاه بن قلج ارسلان (588- 600) بود و سپس منصب وزارت او یافت. وی پیش از عهد سلیمانشاه به ترجمه و تهذیب مرزبان نامه شروع کرد و بعد از آنکه به خدمت او رسید به تشویق او کار خود را در 598 هجری قمری به اتمام رسانید و آن را به ’روضهالعقول’ موسوم کرد. و رجوع به مقدمۀ مرزبان نامه چ محمد قزوینی و تاریخ ادبیات ایران تألیف ذبیح الله صفا ج 2 صص 1003- 1005 شود
منسوب به شهر ملتان. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب به ملتان و در روایت، مطلق هندو را ملتانی گوینداز این جهت که هندوان ساکن ولایت اکثر متوطنان ملتان اند و نظیر این لفظ ترک است که هندوان بر مسلمانان اطلاق کنند چه اوّل قومی که به هندوستان آمده و تاخت وتاراج کرده فوج ترک بوده. ملاطغرا گوید: زحل به راست ادایی چسان برآرد نام که واژگون صفت افتاده همچو ملتانی. بدان که واژونی هندو مثل مشهور است در این صورت مراد از ملتانی هندو خواهد بود مطلقاً. (آنندراج). و رجوع به ملتان شود
منسوب به شهر ملتان. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب به ملتان و در روایت، مطلق هندو را ملتانی گوینداز این جهت که هندوان ساکن ولایت اکثر متوطنان ملتان اند و نظیر این لفظ ترک است که هندوان بر مسلمانان اطلاق کنند چه اوّل قومی که به هندوستان آمده و تاخت وتاراج کرده فوج ترک بوده. ملاطغرا گوید: زحل به راست ادایی چسان برآرد نام که واژگون صفت افتاده همچو ملتانی. بدان که واژونی هندو مثل مشهور است در این صورت مراد از ملتانی هندو خواهد بود مطلقاً. (آنندراج). و رجوع به ملتان شود
منسوب است به مالین که نام قریه های مجتمع است به دو فرسنگی هرات. (از انساب سمعانی). و رجوع به مالین شود منسوب است به مالین که از قرای باخرز است. (از انساب سمعانی)
منسوب است به مالین که نام قریه های مجتمع است به دو فرسنگی هرات. (از انساب سمعانی). و رجوع به مالین شود منسوب است به مالین که از قرای باخرز است. (از انساب سمعانی)
صاعد اندلسی (1029- 1070). در المریه اندلس تولد یافته و در قرطبه بتحصیل پرداخته و در طلیطله عهده دار امر قضا و در فقه و تاریخ و حساب و هیئت از مشاهیر بوده است. او راست: کتاب طبقات الامم و غیره ابوعبداﷲ. وی کتاب مسلم بن حجاج را روایت کرده و روز چهارشنبه 12 صفرسال 458 هجری قمری درگذشته است. (از معجم البلدان)
صاعد اندلسی (1029- 1070). در المریه اندلس تولد یافته و در قرطبه بتحصیل پرداخته و در طلیطله عهده دار امر قضا و در فقه و تاریخ و حساب و هیئت از مشاهیر بوده است. او راست: کتاب طبقات الامم و غیره ابوعبداﷲ. وی کتاب مسلم بن حجاج را روایت کرده و روز چهارشنبه 12 صفرسال 458 هجری قمری درگذشته است. (از معجم البلدان)
درخور مالیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دوا که بر ظاهر بشره مالند. مقابل خوردنی. که تنها برای مالیدن است نه خوردن: دواهای مالیدنی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
درخور مالیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دوا که بر ظاهر بشره مالند. مقابل خوردنی. که تنها برای مالیدن است نه خوردن: دواهای مالیدنی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بمعنی اشق است و آن صمغ گیاهی است که آن رابدران گویند و به عربی صمغ الطرثوث خوانند. (از برهان) (آنندراج) ، اشق و اشتراک و انزروت و انغوزه. (ناظم الاطباء). کلیانس. لغت یونانی است که به فارسی بارزد نامند و نزد بعضی که صاحب اختیارات باشد کلیانی اشق است که به فارسی بدران نامند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به اشق شود
بمعنی اشق است و آن صمغ گیاهی است که آن رابدران گویند و به عربی صمغ الطرثوث خوانند. (از برهان) (آنندراج) ، اشق و اشتراک و انزروت و انغوزه. (ناظم الاطباء). کلیانس. لغت یونانی است که به فارسی بارزد نامند و نزد بعضی که صاحب اختیارات باشد کلیانی اشق است که به فارسی بدران نامند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به اُشق شود