جدول جو
جدول جو

معنی ملیان - جستجوی لغت در جدول جو

ملیان(مِ نَ)
قریه ای است به مسافت کمی میانۀ شمال و مشرق تل بیضا. در قدیم شهری بوده و اکنون آثار خرابی آن باقی است. (از فارسنامۀ ناصری). دهی از دهستان بیضا که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 391 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملینا
تصویر ملینا
(دخترانه)
نوعی گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملکان
تصویر ملکان
(پسرانه)
نام پدر خضر (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الیان
تصویر الیان
(پسرانه)
نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مویان
تصویر مویان
در حال موییدن، نوحه کنان، زاری کنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملیون
تصویر ملیون
گروهی که انتساب به ملت داشته باشند، ملی گرایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلیان
تصویر غلیان
جوشیدن آب یا چیز دیگر، جوشیدن مایع در دیگ، کنایه از به جوش و خروش آمدن، به هیجان آمدن، کنایه از جوش و خروش، هیجان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیان
تصویر قلیان
وسیله ای برای دود کردن تنباکو مرکب از سر قلیان، بادگیر فلزی، میانۀ چوبی، میلاب، نی یا نی پیچ و مخزن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلان
تصویر میلان
مایل شدن، تمایل و گرایش به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلیان
تصویر غلیان
قلیان، وسیله ای برای دود کردن تنباکو مرکب از سر قلیان، بادگیر فلزی، میانۀ چوبی، میلاب، نی یا نی پیچ و مخزن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
ملاح در کشتی های تجارتی، ملاح، ناوبر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). شهری است قدیم در افریقای رومی و نهرها و چاهها و آسیابها دارد. (از معجم البلدان). نام شهری است میان تلمسان و الجزایر. (ابن بطوطه). افریقیه از اقلیم دویم و سیم است مملکتی طویل وعریض است و بلاد مشهورش طرابلس و مهدیه و تونس و تاهرت و سجلماسه و قسطنطنیه و قفصه و حامد و سماط و ملیانه و قموده و دارالملکش قرطاجینه بوده است. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 264). شهرکی است در الجزایر در 91هزارگزی جنوب غربی شهر الجزیره با ده هزار تن سکنه و باغهای زیبا و تفرجگاهها. (از قاموس الاعلام ترکی). شهری است به الجزایر با 18100 تن سکنه. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ)
دهی از دهستان ایل تیمور است که در بخش حومه شهرستان مهاباد واقع است و 114 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مدیان
تصویر مدیان
فرانسوی میانی میانه، نیم ارز (منصف ارزشی) وام دهنده، وام گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویان
تصویر مویان
گریان و نوحه کننده، در حال موییدن
فرهنگ لغت هوشیار
خمش، اریبش، گرایش خمیدن خم شدن، برگردیدن منحرف شدن بیک سوشدن، رغبت کردن، خمیدگی، انحراف، رغبت، حب محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحان
تصویر ملحان
جمادی الثانی از ماه های تازی، کانون ثانی از ماه های رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
شب و روز، و بمعنای ناوبر در کشتیهای تجارتی هم گویند، در یانورد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملی، کشوریکان پا ترمیان، جمع ملی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) یا حزب ملیون. حزب طرفدار ملیت هزارهزار دوکرور
فرهنگ لغت هوشیار
جوشیدن، حالت مایعی است که بر اثر حرارت شروع بتبخیر می کند، چنانکه مایع حرکت می کند و صدائی از آن بسبب صعود حبابهای بخار از قسمت مجاور کانون حرارت به سطح مایع بگوش می رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیان
تصویر محیان
هنگام زمان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ما، ماها: تمام پهلوانان زبور شاه گفتند: ای پادشاه، مایان منت داریم و فرمان برداریم
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه را معین (رسم الخطی برای غلیان) می داند و پیوند میان این واژه و غلیان تازی نشان نمی دهد. غیاث آن را تصرف فارسیان ترکی دان از غلیان برابر با جوشش می داند زیرا که به گاه دم کشیدن آب در آن می جوشد نارگیله باکوزه نارگیل بک باکوزه گلی رسم الخطی غالب برای غلیان. یا قلیان چاق کردن، آماده کردن قلیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیان
تصویر علیان
نشانی که بر نامه نویسند کفتار نر، کالا، ستبر کلفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیان
تصویر طلیان
زردی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
هر گونه علف و گیاه مخصوص علوفه و علیق دامها و چهارپایان اهلی نام عام گیاهان مخصوص علیق یونجه و شبدر و چمن و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیان
تصویر الیان
نرماندن نرمگردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلیان
تصویر غلیان
((غَ لَ))
به جوش آمدن، جوشش، هیجان، جوش و خروش، تبدیل مایع به بخار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیان
تصویر قلیان
((قَ))
وسیله ای برای دود کردن تنباکو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
تثنیه ملا (ملأ)، شب و روز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
((مَ لَ))
ملاح، دریانورد، ناوبر در کشتی های تجاری (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مویان
تصویر مویان
گریه کنان، نوحه کنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
ملاح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
Sailor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
(PT) marinheiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی