جدول جو
جدول جو

معنی ملوغی - جستجوی لغت در جدول جو

ملوغی
(مُ)
به لغت مراکش، بذله گوی. مسخره و شوخ. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملودی
تصویر ملودی
قطعۀ موسیقی که از توالی چند صوت تشکیل شده و خوش آهنگ باشد، نغمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوغی
تصویر شلوغی
جار و جنجال، هیاهو، ازدحام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملغی
تصویر ملغی
بی اثر شده، لغو شده، به شمار نیامده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ غَ)
زن گول کمینۀ بدزبان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ وی ی)
ریسمان تافته شده و دوتاشده. ملویّه، دست پیچیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَوْ وا)
پیچیده و خمیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ وا)
گردنا که بر چنگ پیچند. (مهذب الاسماء). گردنای که بپیچند. (السامی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ لُ)
از ’ملوس’ یونانی بمعنی آهنگ و ’اوده’ بمعنی آواز و نواست و در موسیقی سلسله صداهایی است که آهنگی را بوجود آورد و نیز توالی کلماتی که در عبارت، گوش را نوازش دهد. (از لاروس). نوا و آهنگ خوش آیند و اصوات موزون و بهم پیوسته ای است که به گوش خوش آیند باشد. ملودی ممکن است با ساز و آواز توأمان باشد و یا ممکن است ساز یا آواز جدا از هم اجرا گردد که در این صورت آن را یک صدایی نامند. رجوع به فرهنگ فارسی معین و لاروس بزرگ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حالت و چگونگی ملوس. زیبایی و قشنگی و ظرافت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملوس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ)
فرومایگی و بیخردی و بدزبانی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مأخوذاز تازی، منسوب به ملوک. پادشاهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ظاهراً تحریف شدۀ ممولی است و به معنی میمون استعمال می شود. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مأخوذ از تازی، ملالت و حزن و اندوه. (ناظم الاطباء). ملول بودن. به ستوه آمدگی. گرفتگی خاطر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بودم ز ملولی چو تن مردم کوهی
بودم ز خدوری چو دل مردم غافل.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 194).
مشتاقی به که ملولی. (گلستان). رجوع به ملول شود.
- ملولی کردن، بی تابی کردن. مضطرب شدن. دل آزرده شدن:
که چون توشه کم شد ملولی کند
وگر پر شود بوالفضولی کند.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(مُ لَوْ وَ)
حالت و چگونگی ملون. رجوع به ملون شود.
- ملونی کردن، تغییر رنگ دادن. دگرگون شدن. تغییر حال دادن:
گاه چو حال عاشقان صبح کند ملونی
گه چو حلی دلبران مرغ کند نواگری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جار و جنجال. هیاهو. آشوب. هرج و مرج. بی نظمی. شورش و بلوا. (یادداشت مؤلف) ، ازدحام. (فرهنگ فارسی معین) (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(مُ غا)
باطل شده. از شمار افکنده. افکنده. اسقاطگشته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لغوشده.
- ملغی شدن، باطل شدن. لغو شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملغی کردن، باطل کردن. لغو کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از شلوغی
تصویر شلوغی
جار و جنجال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملغی
تصویر ملغی
لغو شده، بی اثر شده
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نوا نوا و آهنگ خوش آیند را گویند و آن مایه اصلی موسیقی است. بتعبیر دیگر اصوات موزون و متوالی است که بگوش خوش آیند باشد، ملودی ممکن است با ساز یا آواز تنها اجرا شود. در این صورت آنرا یک صدایی گویند. وقتی که چند صدایی باشد با چند ساز یا آواز اجرا میشود توضیح ملودی همان نغمه است (نظری بموسیقی ج 1 ص 148)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملولی
تصویر ملولی
میمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملغی
تصویر ملغی
((مُ غا))
لغو شده، بی اثر شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملودی
تصویر ملودی
((مِ لُ))
آهنگ، لحن، نغمه
فرهنگ فارسی معین
ازدحام، جاروجنجال
متضاد: سکوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نغمه، نوا، آهنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد