- ملهم
- الهام کننده، تلقین کننده
معنی ملهم - جستجوی لغت در جدول جو
- ملهم
- کسی که امری به او الهام یا تلقین شده، الهام شده
- ملهم
- الهام کننده، در دل افکننده از جنس خیر و آن حقتعالی است
- ملهم ((مُ هَ))
- الهام شده
- ملهم ((مُ هِ))
- الهام کننده، تلقین کننده، خدای تعالی، جمع ملهمین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ملهم
دو پهلو، پوشیده، پیچیده، سربسته
تیره و تار، گرگ، سنگخوار (قطا) : نر، سر گشته
بایسته
لگام گیر
راس هندی
ای بار خدای خ
لجام شده، کنایه از مطیع
در خور ملامت، سزاوار نکوهش
سیاه، تاریک مثلاً شب مدلهم
هر دارویی که روی زخم بگذارند
مرهم کافوری: ترکیبی از کافور، روغن زیتون و یک مرهم ساده که برای تسکین درد روی عضوی که درد می کند می مالند
مرهم کافوری: ترکیبی از کافور، روغن زیتون و یک مرهم ساده که برای تسکین درد روی عضوی که درد می کند می مالند
ملامت شده، سرزنش شده، نکوهیده
نوعی جامۀ ابریشمی، جامۀ سفید ابریشمی
نامشخص، نامعلوم، ویژگی کار مشکل و پیچیده، پوشیده
کسی که کاری یا امری بر او واجب گردیده، الزام شده
چوز، چاه فراخ
دربسته، بیهوش، کار فرو بسته
آنکه ناگوار شمارد آب و هوای شهری را بد نام شده و تهمت زده شده، مظنون
سیاه تاریک، شب تاریک
آنچه بر جراحت نهند
پر چانه پر گوی چادر راهراه
آوینش سرزنش پوزش پذیر، ناکس زفت زره پوش سرزنش کردن، سرزنش. ملامت شده ملوم
نکوهیده در خور سرزنش نکوهیده ملامت شده سزاوار نکوهش در خور ملامت: (سخن حجت بر وجه ملامت مشنو تا نمانی بقیامت خزی و خوار و ملیم) (ناصر خسرو. 301) توضیح در بیت فوق میتوان بفتح اول نیز خواند
بازی، زمان بازی، بازیگاه، لشتخانه (تماشا خانه) بازیچه سر گرمی سر گرم کننده، خریش لهو، زمان لهو، مکان لهو، جای بازی ملعب، موضع اقامت. آلت لهو و بازی، جمع ملاهی آنکه بازی دهد، مسخره بذله گوی مقلد
ملامت کرده شده
مجبور بر کردن کاری و مجبور بر اقرار و مغلوب و محکوم، ملزم شدن، مجبور نمودن
احمق، پر گوشت
گوشت خورانیده، شکست خورده، خود چسبان، پرند تار بافته، چسبیده، نوعی پارچه که تار آن از ابریشم است: (خز بجای ملحم و خرگاه بدل باغ و بوستان آمد) (رودکی. المعجم. مد. چا. 226: 1)
لگام کرده شده، افسار زدن
ملمه در فارسی مونث ملم: بد آمد پتیار سختی مونث ملم پیش آمد سخت بلا، جمع ملمات