جدول جو
جدول جو

معنی ملنجی - جستجوی لغت در جدول جو

ملنجی
(مِ لَ)
منسوب به ملنجه. (از انساب سمعانی). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملتجی
تصویر ملتجی
پناه جوینده، پناه برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منجی
تصویر منجی
نجات دهنده، رهایی دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
از ’ل ج ء’، پناه جوینده. (غیاث) (آنندراج). آنکه پناه می گیرد به سوی کسی و یا چیزی. (ناظم الاطباء). پناه برنده. پناهنده. پناه آورنده. پناه برده. زنهارخواه. مستجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملتجی شدن،پناهنده شدن. پناه بردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
از ’ل ج ی’، خوانندۀ خود به سوی غیر قوم خود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه خود را به گروهی نسبت می دهد که از آنها نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ جا)
رجوع به منجا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
رهاننده. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نجات دهنده. رهاکننده. رستگاری دهنده. نجات بخش. رهایی بخش. رهایی دهنده. مقابل مهلک. (یادداشت مرحوم دهخدا) : پس شاه... گفت اگرچه ’یهه’ ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافی به همه خیرات مکافی باشد... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 291)
لغت نامه دهخدا
(مِ جا)
هر چیز که بدان استنجا می کنند از سنگ و کلوخ و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
محله ای است به اصفهان. (منتهی الارب) (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شُ کَ دَ)
به معنی برکشیدن باشد و به معنی آویختن هم به نظر آمده است. (برهان) (آنندراج). برکشیدن و آویختن. (ناظم الاطباء). به معنی برکشیدن آمده. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَجْ جی)
آن که زمین بلند را جوید. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنجی شود
لغت نامه دهخدا
ابن قچقار. یکی از امرای سلطان برکیارق که از طرف همین پادشاه بخوارزمشاهی تعیین شد ولی بقتل رسیدو قطب الدین محمد بن انوشتکین (490 هجری قمری) خوارزمشاه گردید. این نام در جهانگشای جوینی (چ لیدن ج 2 ص 3) بهمین صورت مذکور یعنی به لام آمده است لیکن ابن اثیراکنجی ضبط کرده است و همین ضبط صحیح بنظر میرسد. رجوع به ’اکنجی’ و جهانگشای جوینی ج 2 ص 3 و حاشیۀ همان صفحه و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 317 (حاشیه) و کامل ابن اثیر ج 10 ص 110 (حوادث سنۀ 490 هجری قمری) شود
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
منسوب به خلنج که نوعی از چوب است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
قسمی فیروزه. (نخبه الدهر). وآن از سنجاقی پست تر است. (از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رهاننده رها گاه، پشته مکان نجات جای رهایی، زمین مرتفع. نجات دهنده رها کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتجی
تصویر ملتجی
پناه برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاجی
تصویر ملاجی
جمع ملجا، پناهگاه ها پناه بردنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجی
تصویر منجی
((مُ جا))
پناه، جای نجات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منجی
تصویر منجی
((مُ))
نجات دهنده، رهایی دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتجی
تصویر ملتجی
((مُ تَ))
پناه جوینده، پناه برنده
فرهنگ فارسی معین
اسم رهاننده، رهایی بخش، ناجی، نجات بخش، نجات دهنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پناه جو، پناهنده، زینهاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رنگی آمیخته از قرمز جگری، قهوه ای و خاکستری
فرهنگ گویش مازندرانی