- ملمع
- روشن کننده و درخشان شده
معنی ملمع - جستجوی لغت در جدول جو
- ملمع ((مُ لَ مَّ))
- روشن کرده و درخشان، رنگارنگ، پارچه دارای رنگ های مختلف، جانوری که پوست بدنش دارای لکه ها و خال هایی غیر از رنگ اصلی باشد، شعری که در آن یک مصرع عربی و یک مصرع فارسی و یا یک بیت عربی و یک بیت فارسی
- ملمع
- در بدیع شعری که یک مصراع یا بیت آن به فارسی و یک مصراع یا بیت آن به عربی یا زبان دیگر باشد، ذولسانین، روشن، درخشان، رنگارنگ، حیوانی که در بدنش لکه ها و خال هایی خلاف رنگ اصلی او وجود داشته باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ملمعه در فارسی مونث ملمع بنگرید به ملمع مونث ملمع، جمع ملمعات
گردهمایی، گرد هم آیی، همایش
تیز هوش روشن خرد
روشن شدن
شمع آلود، موم آلوده، پارچه یا چیز دیگر که با شمع یا موم آلوده شده باشد
نوعی پارچۀ نخی سفید و نازک
گوش، عضو شنوایی در جانداران
جای جمع شدن، محل اجتماع، انجمن
گوشۀ چشم که اشک از آن می ریزد، مجرای اشک
چیزی که به آن طمع کنند، آنچه مورد طمع و رغبت واقع شود، مورد حرص و آز
جای گرد آمدن، اجتماع، انجمن
اشک گاه جای اشک، کنج چشم کنج چشم جمع مدامع
گوش
موم آلوده شده، اندود شده با موم و شمع
چیزی که به آن طمع کنند
بیابان بی گیاه کویر
بته: سنگی باشد که بدان دارو ها سایند
خلر
ملمه در فارسی مونث ملم: بد آمد پتیار سختی مونث ملم پیش آمد سخت بلا، جمع ملمات
قسمی پارچه نخی نازک و لطیف که از آن چارقد و جامه تابستانی دوزند: (پیراهنش به چسبیده بود و از زیر ململ نازکی که بتن داشت موهای زبر پر پشت سیاهش شناور تو عرق تنش بود) (تنگسیر. 10)
لمس
آن که دیگری را به طمع می افکند، آزمند گرداننده، دارای طمع
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه
روشن شدن
نا کس فرومایه، مرد سخت و استوار، برنا، فرود آینده نازل شونده، بلای نازل