جدول جو
جدول جو

معنی ملقونیه - جستجوی لغت در جدول جو

ملقونیه
(مُ)
شهری است نزدیک قونیه. (منتهی الارب). شهری است از شهرهای روم در نزدیکی قونیه. از کوههای آن سنگ آسیا برند. (از معجم البلدان). و رجوع به نزهه القلوب و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملعونه
تصویر ملعونه
ملعون، رانده و دور شده از نیکی و رحمت، لعن و نفرین شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملوخیه
تصویر ملوخیه
گیاهی خوراکی با برگ های بیضی و گل های کوچک زرد رنگ، خبازی بستانی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لَ تی یَ)
تأنیث ملکوتی. رجوع به ملکوتی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
به لغت سریانی خیار دراز را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بطیخ طویل. (ابن البیطار). مقلونیا خوانند و آن خربزۀ دراز بود به شیرازی آن را گل قنده خوانند و آن مانند خیارزه بود. (اختیارات بدیعی). در برهان آمده است که ملونیا به لغت سریانی خیار دراز را گویند. ظاهراً این کلمه همان ملو لاتینی است و مقصود از خیار دراز نیز خربزه است، چه خربزه نیز از طایفۀ خیار است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از یونانی، ملونیا (خربزه). مقایسه شود با ملون (خربزه) فرانسوی. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به مقلونیا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
بچۀ اشتر در آن وقت که در شکم مادر بود. (مهذب الاسماء) ، مادر با جنین. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده ای که درشکم وی جنین باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آب منی در پشت نر. ج، ملاقیح. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَطَ)
امراءه ملقوطه، زنی که از زمین برگرفته باشند آن را. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملقوط شود
لغت نامه دهخدا
(لَ یَ)
تیزی. دریافت و زودفهمی. لقانه. لقن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ لِ)
شهری است به روم و میان آن و قسطنطنیه شصت برید فاصله است. سیف الدوله در جنگهای خود به سال 335 هجری قمری بدان رسید و ابوفراس درباره آن اشعاری دارد. (معجم البلدان) (منتهی الارب). و رجوع به نزهه القلوب ص 116 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ)
نام شهری است که دارالملک فیلقوس پدر اسکندر بوده. (برهان) (آنندراج). شهری است... پایتخت فیلقوس. (فرهنگ رشیدی). ناحیتی از یونان قدیم که حد جنوبی آن بحر اژه و کوه کامبونی و مغرب آن سلسلۀ جبال پند و شمال آن کوه اربلوس و مشرق ردپ بوده و اسکندر از این مملکت بوده است. ماقدونیا. مقدونیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناحیتی است تاریخی در شبه جزیره بالکان در دوران فیلیپ دوم (356- 336 قبل از میلاد) واسکندر سوم (کبیر) (336- 323 قبل از میلاد) که بر یونان فرمانروائی داشتند، ولی این ناحیه پس از چندی و به دنبال سه جنگ پی در پی در سالهای 216- 168 قبل از میلاد در شمار یکی از ایالات روم قرار گرفت. ترکها در سال 1371 میلادی بر این ناحیه فرمانروایی یافتند در حالیکه بلغارها و سربها و یونانیان بر سر تصاحب آن ادعاهائی داشتند و در نتیجۀ دو جنگ در بالکان (1912- 1913 میلادی) ، مقدونیه میان این کشورها تقسیم گردید. در سالهای 1915- 1918 میلادی مقدونیه تبدیل به صحنۀ مهم و عجیبی گردید که در آن جا متفقین علیه سپاهیان آلمان و اتریش و بلغارستان صف آرایی می کردند. قسمت اعظم این سرزمین کوهستانی و دارای آبگیرهاست که بزرگترین آنها ’واردار’ است. امروزه مقدونیه میان بلغارستان و یونان 1/890/700 تن سکنه دارد و شهر مرکزی آن سالونیک است) و یوگوسلاوی تقسیم شده که این قسمت بصورت جمهوری فدرال اداره میشود (150800 تن سکنه دارد و مرکز آن سکوپج است). (از لاروس). و رجوع به ناظم الاطباء و ایران باستان ج 2 ص 1190 و قاموس الاعلام ترکی ذیل مقدونیه و ماکدونیه و حاشیۀ برهان چ معین و اسکندر شود:
سکندر به دستوری رهنمون
ز مقدونیه برد رایت برون.
نظامی.
به یونان زمین بود مأوای او
به مقدونیه خاصتر جای او.
نظامی.
ز مقدونیه روی در راه کرد
به اسکندریه گذرگاه کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ ری یَ)
آش ترش. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ نی یَ)
مادرون بج. حماالاحمر قطلب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ یَ)
مالیخولیا. (از دزی ج 2 ص 611). رجوع به مالیخولیا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نی یَ)
قومی است از نصاری که مریم علیهاالسلام را به خدایی منسوب کنند. (آنندراج). نام گروهی از ترسایان. (ناظم الاطباء). طایفه ای از نصاری منسوبند به ملکاء که بر تمامت روم مستولی شد و ایشان گویند مسیح دو جوهر دارد یکی لاهوتی و دیگری ناسوتی و آن هردو یک جوهرند و قتل و صلب بر ناسوت و لاهوت هردو واقع شد و بعضی از ایشان گویند او قدیم است و هو الله و بعضی گویند هو ابن الله. (نفایس الفنون). یک فرقه از فرق نصاری. (حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 53). و رجوع به ملکا و ملکائیه و ملکیه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نی یَ)
زن نرم ونازک. املودانیّه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جاریه ملدانیه، دختر نرم و نازک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو نی یَ)
گروهی از خوارج عجارده اند که یاران و پیروان میمون بن عمران میباشند. قائل به قدر هستند یعنی افعال بندگان را به قدرت آنان اسناد دهند و میگویند استطاعت مقدم بر فعل است و خداوند خیرخواهد نه شر و معصیت نخواهد چنانچه معتزله گویند. و کودکان کفار در بهشت جای دارند و نکاح نوادۀ پسری و دختری را جایز شمرندو همچنین نکاح برادرزاده و خواهرزاده را. و سورۀ یوسف (ع) را منکرند و آن را افسانه ای بیش نپندارند و گویند قرآن باید از افسانۀ فسق عاری باشد. (از شرح مواقف در آخر الموقف السادس) (از تعریفات جرجانی)
یکی از فرق اسمعیلیه که پیروان عبدالله بن میمون قداح میباشند و این فرقه را نباید با فرقۀ میمونیۀ عجارده که از خوارجند اشتباه کرد. (خاندان نوبختی ص 265)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
موضعی است بخراسان. (از فرهنگ شاهنامۀ ولف، با قید تردید). نام محلی است در خراسان. (یادداشت موجود در لغت نامه) :
به التونیه او کنون رزمجوی
سوی جنگ دشمن نهاده ست روی.
فردوسی، نیکو برداشته ناشدن زبان جهت گرانی. (منتهی الارب) : و بسیار باشد که مردم الثغ را بیماری گرم افتد زفان گشاده گردد
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
دزی آن را نوعی پیچه و روبنده حدس زده است که در آن تردید دارد سندش این جمله است. فتزینت باحسن الزینه و ارخت علی عینیها خاقونیه. (از فرهنگ دزی ج 1 ص 346)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به سریانی خیار دراز راگویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ملیون است که خربزۀ گرمک باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن). ملونیا گویند. (اختیارات بدیعی). و رجوع به ملونیا شود
لغت نامه دهخدا
(مُخی یَ / یِ)
جنسی است از خبازی. (الابنیه چ دانشگاه ص 317). رجوع به ملوخیا شود، نوعی از بقول است که در مصر وشام از آن غذای مشهوری سازند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ قِ یَ)
نام دیگر کالسدون است. رجوع به کالسدون در این لغت نامه شود: در این شهر سنوذس چهارم منعقد گشت. (آثار الباقیه)
لغت نامه دهخدا
(مَ نی یَ)
فرقه ای از ثنویه منسوب به مرقیون. (از مفاتیح العلوم). اصحاب مرقیون پیش از دیصانیه بوده اند و آنها گروهی از نصارا هستند نزدیکتر به مانویان از دیصانیه، گویند که اصل قدیم نور و ظلمت است و موجود سومی آنان را با یکدیگر آمیخته، و گویند خداوند از شرور منزه است و خلقت همه چیزها خالی از ضرر نیست و خداوند از خلقت همه چیز منزه است و در آن وجود سوم اختلاف کرده اند بعضی گویند آن حیات و همان عیسی (ع) است و گروهی گویند عیسی پیغمبر از طرف آن وجود سوم است و اشیاء را به امر و قدرت او ایجاد کرده ولیکن اتفاقاً عالم را محدث دانسته و گویند آثار مصنوعیت در آن هویداست و در آن شک ندارند و گمان برده اند هر کس از چربی و مسکر بپرهیزد و در تمام روزگار برای خدا نماز کند و پیوسته روزه بدارد از دام شیطان گریخته است. حکایات درباره مرقیونیه مختلف و مضطرب است و آنان را کتابتی است مخصوص به خود و دین را بدان کتابت نویسند. مرقیون را کتابی به نام انجیل بوده و پیروان وی را نیز کتبی بوده است ولی امروزه در دست نیست و این مردم در ظاهر دعوی نصرانیت کنند و در خراسان بسیارند و مانند پیروان مانی آشکارند. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(نی یَ / نی یِ)
فرقه ای از فرق میان عیسی و محمد علیهم االسلام. (از فهرست ابن الندیم، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از فرق مسیحی سوریه است که در نواحی جبل لبنان و بیروت و طرابلس سکونت دارند. این فرقه به مارون منسوب هستند که در قرن هفتم هجری بطریق سوریه بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(مَ لی یَ)
نام مادرزن وامق باشد و وامق عاشق عذرا بود و قصۀ وامق و عذرا مشهور است. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لقانیه
تصویر لقانیه
زیرکی هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملونیا
تصویر ملونیا
لاتینی تازی گشته خربزه خربزه خربزه دراز (عقار. 54)
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های پنیرک که بنام خبازی بستانی نیز مشهور است و در آسیای غربی خصوصا فلسطین بفراوانی میروید ملوخیا ملوکیا ملوخیه بقله الیهودیه خبازی بستانی. توضیح در تداول عامه در ایران این گیاه را نیز پنیرک گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحونه
تصویر ملحونه
ملحونه در فارسی مونث ملحون: آهنگین مونث ملحون، جمع ملحونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملعونه
تصویر ملعونه
ملعونه در فارسی مونث ملعونه گجسته زن مونث ملعون: (و دایه ملعونه بفرمود تا اسب را بیاوردند ) (سمک عیار 42: 1)، جمع ملعونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکانیه
تصویر ملکانیه
نام گروهی که مریم را خدا می دانند
فرهنگ لغت هوشیار
ملکوتیه در فارسی مونث ملکوتی خدایی آسمانی مونث ملکوتی، جمع ملکوتیات
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته مار چوبه، خیار چنبر از گیاهان مارچوبه هلیون. توضیح در تحفه حکیم مومن آمده: (مقلونیا هلیون است که خربزه گرمک باشد اما هلیون مرادف با مارچوبه بجز خربزه گرمک است، خیار چنبر فلوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلفونیه
تصویر قلفونیه
نوعی صمغ درخت صنوبر زنگباری علک یابس کلفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقونیا
تصویر قلقونیا
قلفونه زنگباری (گویش شیرازی) رتک سنابر (صمغ صنوبر)
فرهنگ لغت هوشیار
ملوخیا سریانی از یونانی تازی گشته خبازی بستانی پنیرک نان کلاغ یکی از گونه های پنیرک که بنام خبازی بستانی نیز مشهور است و در آسیای غربی خصوصا فلسطین بفراوانی میروید ملوخیا ملوکیا ملوخیه بقله الیهودیه خبازی بستانی. توضیح در تداول عامه در ایران این گیاه را نیز پنیرک گویند
فرهنگ لغت هوشیار