طرف ملقلق، چشم تیزنگاه سبک حرکت. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رجل ملقلق، مرد پر جنب و جوش که در جای خود آرام نگیرد. (از اقرب الموارد) ، در تداول عامه، حرف قلمبه و سلمبه و مشکل و مطنطن و مسجع: فلان کس خیلی ملقلق حرف می زند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
طرف ملقلق، چشم تیزنگاه سبک حرکت. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رجل ملقلق، مرد پر جنب و جوش که در جای خود آرام نگیرد. (از اقرب الموارد) ، در تداول عامه، حرف قلمبه و سلمبه و مشکل و مطنطن و مسجع: فلان کس خیلی ملقلق حرف می زند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
چشم تیز نگاه، سبک جنب، در فارسی: غلنبه (کلمه یا عبارتی دور از فهم که گوینده یا نویسنده برای اظهار فضل به کار برد) تند و تیز که در جایش آرام نگیرد: (طرف ملقلق) (نگاه تند و سبک)، مغلق قلمبه و سلمبه: (همیشه کلمات ملقلق میگوید)
چشم تیز نگاه، سبک جنب، در فارسی: غلنبه (کلمه یا عبارتی دور از فهم که گوینده یا نویسنده برای اظهار فضل به کار برد) تند و تیز که در جایش آرام نگیرد: (طرف ملقلق) (نگاه تند و سبک)، مغلق قلمبه و سلمبه: (همیشه کلمات ملقلق میگوید)
لک لک، پرنده ای با پاهای بلند و گردن دراز و بال های بزرگ و دم کوتاه که روی درختان بلند و جاهای مرتفع لانه می گذارد و از حشرات و موش و مار تغذیه می کند، بلارج، حاجی لک لک
لک لک، پرنده ای با پاهای بلند و گردن دراز و بال های بزرگ و دم کوتاه که روی درختان بلند و جاهای مرتفع لانه می گذارد و از حشرات و موش و مار تغذیه می کند، بَلارَج، حاجی لک لک
معرّب از فارسی لک لک. ج، لقالق. لقلاق (و هو افصح). (منتهی الارب). طائری است مار و ماهی راشکار کند. (غیاث). حاجی حاجی. حاجی لکلک: چون صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی. منوچهری. لقلق ناموخته گر مار گیرد می چه سود باز علم آموخته از قدر و عز جوید شکار. سنائی. به حکم، مار دمان را برآری از سوراخ ز بهر طعمه راسو و لقمۀ لقلق. انوری. حکیم مؤمن گوید: به فارسی لک لک نامند و از طیور معروفه است و در سالی که وبا در بلاد مأوای او شود ترک توطن آنجا میکند. در آخر سوم گرم و خشک و گوشت او جهت جذام و لقوه و ضعف باه و خذر و ریاح غلیظه و برودت مستحکم نافع و مضر محرورین و مصلحش روغن کنجد. و بیضۀ او در جمیع افعال قوی ترو سرگین او جالی بهق و آثار و با تخم او سیاه کننده موی و رافع صرع است. و زهرۀ او رافع شبکوری، و خون او از سموم و جهت وضح و بهق نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). در قاموس کتاب مقدس آمده: یکی از پرندگان سفرکننده است. از کلنگ بزرگتر و بر وزغها و حلزون و حشرات به سر برد (کذا). و در شریعت موسوی در ضمن مرغهای ناپاک محسوب است و چون برپا ایستد ارتفاع آن چهار قدم می باشد و لقلق بر دو نوع است: اول سفیدرنگ که اطراف بالهایش سیاه می باشد و او را ساقهای بلندی است که به یاری آنها در باتلاقها و چالاب ها تواند رفت. نوکش دندانه هائی دارد که رو به طرف انسی ترتیب یافته تا گرفتن شکار بر وی دشوار نباشد. و بر درختان و خرابه ها آشیان کند (مز 104:17) و به واسطۀ محبتی که نسبت به جوجه ها و نسبت به مادۀ خود دارد مشهور است و از آفریقا طی مسافت کرده به اروپا آید. و بالطبع هنگام مسافرت را نیکو شناسد (ارمیا 8:7) و چون در پریدن بسیار قوی و تواناست، ضرب المثل شده است (زکریا 5:9) و چقدر نیکو و خوش نماست هنگامی که منقار سرخش در جلوو ساقهای بلند و قرمزش از عقب نمودار میشود. لقلق را صدای طبیعی حقیقی نمیباشد جز اینکه با نوک خود طق طق کند و غالباً بی اذیت است و بدا به حال کسانی که اورا بدون جهت میکشند. دوم لقلق سیاه است که در نیزارها و چالابهای فلسطین یافت شود. از آن سفید کوچکتر و از انسان هراسی ندارد. و رجوع به لکلاک شود
معرّب از فارسی لک لک. ج، لقالق. لقلاق (و هو افصح). (منتهی الارب). طائری است مار و ماهی راشکار کند. (غیاث). حاجی حاجی. حاجی لکلک: چون صفیری بزند کبک دری در هزمان بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی. منوچهری. لقلق ناموخته گر مار گیرد می چه سود باز علم آموخته از قدر و عز جوید شکار. سنائی. به حکم، مار دمان را برآری از سوراخ ز بهر طعمه راسو و لقمۀ لقلق. انوری. حکیم مؤمن گوید: به فارسی لک لک نامند و از طیور معروفه است و در سالی که وبا در بلاد مأوای او شود ترک توطن آنجا میکند. در آخر سوم گرم و خشک و گوشت او جهت جذام و لقوه و ضعف باه و خذر و ریاح غلیظه و برودت مستحکم نافع و مضر محرورین و مصلحش روغن کنجد. و بیضۀ او در جمیع افعال قوی ترو سرگین او جالی بهق و آثار و با تخم او سیاه کننده موی و رافع صرع است. و زهرۀ او رافع شبکوری، و خون او از سموم و جهت وضح و بهق نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). در قاموس کتاب مقدس آمده: یکی از پرندگان سفرکننده است. از کلنگ بزرگتر و بر وزغها و حلزون و حشرات به سر برد (کذا). و در شریعت موسوی در ضمن مرغهای ناپاک محسوب است و چون برپا ایستد ارتفاع آن چهار قدم می باشد و لقلق بر دو نوع است: اول سفیدرنگ که اطراف بالهایش سیاه می باشد و او را ساقهای بلندی است که به یاری آنها در باتلاقها و چالاب ها تواند رفت. نوکش دندانه هائی دارد که رو به طرف انسی ترتیب یافته تا گرفتن شکار بر وی دشوار نباشد. و بر درختان و خرابه ها آشیان کند (مز 104:17) و به واسطۀ محبتی که نسبت به جوجه ها و نسبت به مادۀ خود دارد مشهور است و از آفریقا طی مسافت کرده به اروپا آید. و بالطبع هنگام مسافرت را نیکو شناسد (ارمیا 8:7) و چون در پریدن بسیار قوی و تواناست، ضرب المثل شده است (زکریا 5:9) و چقدر نیکو و خوش نماست هنگامی که منقار سرخش در جلوو ساقهای بلند و قرمزش از عقب نمودار میشود. لقلق را صدای طبیعی حقیقی نمیباشد جز اینکه با نوک خود طق طق کند و غالباً بی اذیت است و بدا به حال کسانی که اورا بدون جهت میکشند. دوم لقلق سیاه است که در نیزارها و چالابهای فلسطین یافت شود. از آن سفید کوچکتر و از انسان هراسی ندارد. و رجوع به لکلاک شود
لک لک، لقلق، زاغور، حاجی لک لک، پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند، کنایه از سخنان هرزه و یاوه
لک لک، لقلق، زاغور، حاجی لک لک، پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند، کنایه از سخنان هرزه و یاوه