جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ملقلق

ملقلق

ملقلق
چشم تیز نگاه، سبک جنب، در فارسی: غلنبه (کلمه یا عبارتی دور از فهم که گوینده یا نویسنده برای اظهار فضل به کار برد) تند و تیز که در جایش آرام نگیرد: (طرف ملقلق) (نگاه تند و سبک)، مغلق قلمبه و سلمبه: (همیشه کلمات ملقلق میگوید)
فرهنگ لغت هوشیار

ملقلق

ملقلق
طرف ملقلق، چشم تیزنگاه سبک حرکت. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رجل ملقلق، مرد پر جنب و جوش که در جای خود آرام نگیرد. (از اقرب الموارد) ، در تداول عامه، حرف قلمبه و سلمبه و مشکل و مطنطن و مسجع: فلان کس خیلی ملقلق حرف می زند. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا

تلقلق

تلقلق
جنبیدن. مقلوب تقلقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). (اقرب الموارد). رجوع به تقلقل شود
لغت نامه دهخدا

سلقلق

سلقلق
زنی که از کون وی خون رود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زنی که حیض شود از دبر سوی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

لقلق

لقلق
لک لک، لقلق، زاغور، حاجی لک لک، پرنده ای است با پاهای بلند و گردن دراز که در جاهای بلند لانه درست می کند و خزندگان و حشرات را شکار می کند، کنایه از سخنان هرزه و یاوه
لقلق
فرهنگ فارسی معین

لقلق

لقلق
لک لک، پرنده ای با پاهای بلند و گردن دراز و بال های بزرگ و دم کوتاه که روی درختان بلند و جاهای مرتفع لانه می گذارد و از حشرات و موش و مار تغذیه می کند، بَلارَج، حاجی لک لک
لقلق
فرهنگ فارسی عمید