مفرد ملاقح. (منتهی الارب). بادی که از ابر بارانهای سودمند فرود می آورد. (ناظم الاطباء). ریح ملقحه، باد که درخت را باردار کند و از ابر باران آرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاقح شود
مفرد ملاقح. (منتهی الارب). بادی که از ابر بارانهای سودمند فرود می آورد. (ناظم الاطباء). ریح ملقحه، باد که درخت را باردار کند و از ابر باران آرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاقح شود
حرمت و سوگند و ذمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بینهما ملحه،میان آن دو حرمت و سوگند است. (از اقرب الموارد) جمع واژۀ ملح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملح شود
حرمت و سوگند و ذمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بینهما ملحه،میان آن دو حرمت و سوگند است. (از اقرب الموارد) جَمعِ واژۀ مِلح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملح شود
آلیاژ جیوه با فلزات است. (فرهنگ اصطلاحات علمی). مأخوذ از عربی ’ملغمه’، ترکیبی از جیوه با فلزی دیگر. (از لاروس). ملغمه. و رجوع به ملغمه و ذیل آن شود. - ملقمه کردن، روشی است برای استخراج طلا و نقره از کانیهای آنها به وسیلۀ جیوه. از قرن شانزدهم تا نوزدهم مهمترین روش استخراج طلا بوده است. روش عمل چنین بوده است: کانی طلا و نقره را پس از آسیا کردن، با جیوه به صورت مخلوط یکنواختی درمی آورند. طلا و نقره با جیوه به صورت ملقمه درمی آید و از ناخالصی جدا می شود. پس از آن به وسیله تقطیر ملقمه در ظرفهای آهنی مخصوص جیوه را از آن جدا می کنند تا طلا و نقره به صورت خالص درآید. (از فرهنگ اصطلاحات علمی)
آلیاژ جیوه با فلزات است. (فرهنگ اصطلاحات علمی). مأخوذ از عربی ’ملغمه’، ترکیبی از جیوه با فلزی دیگر. (از لاروس). ملغمه. و رجوع به ملغمه و ذیل آن شود. - ملقمه کردن، روشی است برای استخراج طلا و نقره از کانیهای آنها به وسیلۀ جیوه. از قرن شانزدهم تا نوزدهم مهمترین روش استخراج طلا بوده است. روش عمل چنین بوده است: کانی طلا و نقره را پس از آسیا کردن، با جیوه به صورت مخلوط یکنواختی درمی آورند. طلا و نقره با جیوه به صورت ملقمه درمی آید و از ناخالصی جدا می شود. پس از آن به وسیله تقطیر ملقمه در ظرفهای آهنی مخصوص جیوه را از آن جدا می کنند تا طلا و نقره به صورت خالص درآید. (از فرهنگ اصطلاحات علمی)
بچۀ اشتر در آن وقت که در شکم مادر بود. (مهذب الاسماء) ، مادر با جنین. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده ای که درشکم وی جنین باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آب منی در پشت نر. ج، ملاقیح. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بچۀ اشتر در آن وقت که در شکم مادر بود. (مهذب الاسماء) ، مادر با جنین. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده ای که درشکم وی جنین باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آب منی در پشت نر. ج، ملاقیح. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کشتیبانی. (منتهی الارب) (آنندراج). کشتیبانی و ناخدایی و صنعت ملاح. (ناظم الاطباء). صنعت ملاح. (از اقرب الموارد). - علم الملاحه، علمی است که از کیفیت ساختن کشتیها و چگونگی راندن آن در دریا بحث می کند. این علم متوقف است بر شناسایی سمت دریاها و شهرها و اقالیم و شناسایی ساعات شبانه روز و همچنین شناسایی محل وزش بادها و تندبادها و بادهای ملایم و بادهای باران زا و غیرباران زا. علم میقات و علم هندسه از مبادی آن است. (از کشف الظنون)
کشتیبانی. (منتهی الارب) (آنندراج). کشتیبانی و ناخدایی و صنعت ملاح. (ناظم الاطباء). صنعت ملاح. (از اقرب الموارد). - علم الملاحه، علمی است که از کیفیت ساختن کشتیها و چگونگی راندن آن در دریا بحث می کند. این علم متوقف است بر شناسایی سمت دریاها و شهرها و اقالیم و شناسایی ساعات شبانه روز و همچنین شناسایی محل وزش بادها و تندبادها و بادهای ملایم و بادهای باران زا و غیرباران زا. علم میقات و علم هندسه از مبادی آن است. (از کشف الظنون)
نمک زار. (مهذب الاسماء). نمکستان. (دهار). نمکستان و شورستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نمک زار و شوره زار و جایی که از آنجا نمک آورند. (ناظم الاطباء) ، جایی که در آن نمک فروشند. (از اقرب الموارد)
نمک زار. (مهذب الاسماء). نمکستان. (دهار). نمکستان و شورستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نمک زار و شوره زار و جایی که از آنجا نمک آورند. (ناظم الاطباء) ، جایی که در آن نمک فروشند. (از اقرب الموارد)