جدول جو
جدول جو

معنی ملفوظات - جستجوی لغت در جدول جو

ملفوظات(مَ)
مأخوذ از تازی، کلمات و سخنان و گفتارها و الفاظ و بیانات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ملفوظات
جمع ملفوظه (ملفوظ)
تصویری از ملفوظات
تصویر ملفوظات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملفوظ
تصویر ملفوظ
ویژگی کلمه ای که تلفظ می شود، قابل تلفظ
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ ملزومه، تأنیث ملزوم. رجوع به ملزوم شود، آنچه برای اداره یا وزارتخانه ای لازم است از میز و صندلی و قلم و مرکب و دوات و جز آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ادارۀ (دایرۀ) ملزومات، اداره ای که در آن به اسباب محتاج الیه وزارتخانه و غیره رسند چون میز و صندلی و قلم و کاغذ و امثال آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران کارپردازی را به جای آن پذیرفته است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ ملحونه، تأنیث ملحون. اشعاری که با الحان و مقامات موسیقی خوانده شود: به حکم آنکه ارباب صناعت موسیقی بر این وزن الحان شریف ساخته و طریق لطیف تألیف کرده اندو عادت چنان رفته است که هرچه از آن جنس بر ابیات تازی سازند آن را قول خوانند و هرچه بر مقطّعات پارسی باشد آن را غزل خوانند، اهل دانش ملحونات این وزن را ترانه نام کردند و شعر مجرد آن را دوبیتی خواندند. (المعجم چ مدرس رضوی ص 85). و رجوع به ملحون شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ / حِ)
جمع واژۀ ملاحظه. رجوع به ملاحظه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جامه هایی که از آن لباس ساخته می شود و جامه های پوشیدنی. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، جامه ها و پوشاکها و کسوتها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ملبوسه، مؤنث ملبوس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملبوسات خلفا و رایات اسلام و مسند قضاه نه همه سیاه است ؟ (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 209). از مطعومات و ملبوسات و مشروبات... با خود روانه گردانید. (ترجمه محاسن اصفهان). و رجوع به ملبوس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مأخوذ از تازی، چیزهای لمس شده. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ملموسه تأنیث ملموس. ببسوده ها. مقابل مبصرات و مذوقات و مسموعات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لذت گوش در آوازهای خوش است و موزون و لذت شم در بویهای خوش... و لذت لمس در ملموسات نرم. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 831). امور ماضیه رااز مقولات و مسموعات و مرئیات و مذوقات و ملموسات و مشمومات و غیر آن بر سبیل تذکیر با دل تقریر کند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 169). و رجوع به ملموس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَفْ فُ)
سخنهایی که حروف آن شمرده ادا شود. (ناظم الاطباء). رجوع به تلفظ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرفوعه و مرفوع. رجوع به مرفوعه و مرفوع شود، در اصطلاح نحو عربی، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر..
لغت نامه دهخدا
(مَ)
حرف ملفوظی. رجوع به همین ماده شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مأخوذ از تازی، تأملات و تفکرات و اندیشه ها و هرآنچه به خاطر خطور می کند و ملاحظه ها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محفوظه. رجوع به محفوظه و محفوظ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
انداخته. (ناظم الاطباء). انداخته و از دهن بیرون افکنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیان شده و گفته شده. (ناظم الاطباء). گفته شده. مقابل مکتوب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، تلفظشده. (ناظم الاطباء). که به زبان گذرد: هاء ملفوظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در پارسی چنانکه خنده و گریه و جامه و نامه که حرف هاء در مثل این کلمات ملفوظ نباشد. (المعجم چ دانشگاه ص 30).
- واو ملفوظ، واوی که چون در میان یا آخر کلمه واقع شود خوانده شود. مقابل واو معدوله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- هاء ملفوظ، که آن را ’هاء ظاهر’ نیزگویند آن قسم از هاء است که در هیچ حال تغییری در آن پدید نمی آید و در اضافه ساقط نمی گردد بر خلاف هاء مخفی که هاء غیر ملفوظ نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به ’ه’ (سی و یکمین حرف از حروف هجای فارسی) در همین لغت نامه شود.
، سیزده حرف از حروف الفبا که در تلفظ هر یک از آنها سه حرف تلفظ می گردد یعنی: الف و جیم و دال و ذال و سین و شین و صاد وضاد و عین و غین و قاف و کاف و لام. (ناظم الاطباء). و رجوع به حرف ملفوظی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملفوظه
تصویر ملفوظه
مونث ملفوظ، حروف ملفوظه، جمع ملفوظات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملونات
تصویر ملونات
جمع ملونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملفوظ
تصویر ملفوظ
تلفظ شده، بیان شده و گفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملعونات
تصویر ملعونات
جمع ملعونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملموسات
تصویر ملموسات
جمع ملموسه، بر ماسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحونات
تصویر ملحونات
جمع ملحونه، آهنگین ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ملزومه، در فارسی: کار پردازی در تازی: باییدگان جمع ملزومه (ملزوم) یا اداره (دایره) ملزومات. کار پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملبوسات
تصویر ملبوسات
جمع ملبوس، جامه ها، پوشاک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاحظات
تصویر ملاحظات
جمع ملاحضه، یاد داشت ها نگرشها دید ها هاژش ها جمع ملاحظه: (الان درست پنجاه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه بود که من ببعضی ملاحظات چرند و پرند ننوشته بودم) (دهخدا. چرند و پرند. 129) یا ستون ملاحظات. در جدولهایی که در اوراق اداری و غیره هست معمولا آخرین ستون را به ملاحظات تخصیص دهند و مراد آنست که توضیحات لازم را در آن ستون یادداشت میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفوعات
تصویر مرفوعات
جمع مرفوعه (مرفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفوعات
تصویر مدفوعات
جمع مدفوعه، پلیدی جمع مدفوعه (مدفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحوظات
تصویر ملحوظات
تاملات و تفکرات و اندیشه ها و ملاحظه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محفوظه (محفوظ) حفظ شده ها (زنان)، حفظ کرده ها بیاد داشته ها: اما بیشتر محفوظات استاد از گفتار متقدمان پارسی و تازی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محفوظات
تصویر محفوظات
((مَ))
حفظ شده، آن چه در ذهن و یاد نگه داشته شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملفوظ
تصویر ملفوظ
((مَ))
تلفظ شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملزومات
تصویر ملزومات
پیش نیاز ها
فرهنگ واژه فارسی سره
به خاطرمانده ها، به یادمانده ها، دانسته ها، معلومات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تلفظشده، اداشده، تلفظپذیر، قابل تلفظ
فرهنگ واژه مترادف متضاد