طپانچه زده. (منتهی الارب). تپانچه زده و سیلی خورده. (ناظم الاطباء) : از آن هر دیده گریان و هر اشک ناروان روان گردد و هر رخساره خراشیده و هر گریبان چاک و هر سینه ملطوم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 444) ، اسب سپیدرخسار. (ناظم الاطباء)
طپانچه زده. (منتهی الارب). تپانچه زده و سیلی خورده. (ناظم الاطباء) : از آن هر دیده گریان و هر اشک ناروان روان گردد و هر رخساره خراشیده و هر گریبان چاک و هر سینه ملطوم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 444) ، اسب سپیدرخسار. (ناظم الاطباء)
نکوهیده. ملیم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملامت کرده شده. (آنندراج) (غیاث) : و لاتجعل یدک مغلوله اًلی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً. (قرآن 31/17). تا دامن قیامت گویند ابله مردی بود محمد زکریا که به اختیار در کشتی نشست تا غرق شد و از جملۀ ملومان باشم نه از جملۀ معذوران. (چهارمقاله چ معین ص 115). پیش دست و دلت چهل سال است که ابر و دریا معاتب اند و ملوم. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 347). در دنیا و عقبی ملوم و معاقب و مذموم و مخاطب گردد. (سندبادنامه ص 160). اگر من به استقلال نفس خویش خواهم که انتقام کشم... به نزدیک عقلا ملوم و معاتب شوم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 206). پادشاه را خرج از کیسۀ مظلومان نباید کردن و ملوم و مذموم در افواه خلق افتادن. (مرزبان نامه ایضاً ص 292). قومی گفتند شعر شعاری مذموم است و شاعر در همه اوقات به همه ملوم. (لباب الالباب چ نفیسی ص 12). امیر نوروز... به سبب آنکه با ولی نعمت خود یاغی شد، مذموم زبانهای خاص و عام و ملوم لسانهای کرام و لئام گشت. (تاریخ غازان ص 44). می خواهی در دنیا ملوم و مذموم و به آخرت مأخوذ و معاتب گردم. (تاریخ غازان ص 73)
نکوهیده. مَلیم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملامت کرده شده. (آنندراج) (غیاث) : و لاتجعل یدک مغلوله اًِلی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً. (قرآن 31/17). تا دامن قیامت گویند ابله مردی بود محمد زکریا که به اختیار در کشتی نشست تا غرق شد و از جملۀ ملومان باشم نه از جملۀ معذوران. (چهارمقاله چ معین ص 115). پیش دست و دلت چهل سال است که ابر و دریا معاتب اند و ملوم. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 347). در دنیا و عقبی ملوم و معاقب و مذموم و مخاطب گردد. (سندبادنامه ص 160). اگر من به استقلال نفس خویش خواهم که انتقام کشم... به نزدیک عقلا ملوم و معاتب شوم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 206). پادشاه را خرج از کیسۀ مظلومان نباید کردن و ملوم و مذموم در افواه خلق افتادن. (مرزبان نامه ایضاً ص 292). قومی گفتند شعر شعاری مذموم است و شاعر در همه اوقات به همه ملوم. (لباب الالباب چ نفیسی ص 12). امیر نوروز... به سبب آنکه با ولی نعمت خود یاغی شد، مذموم زبانهای خاص و عام و ملوم لسانهای کرام و لئام گشت. (تاریخ غازان ص 44). می خواهی در دنیا ملوم و مذموم و به آخرت مأخوذ و معاتب گردم. (تاریخ غازان ص 73)
لازم گرفته. (مهذب الاسماء). لازم گردیده. (آنندراج). لازم شده. (ناظم الاطباء). مقابل لازم: مرا گر دل دهی ور جان ستانی عبادت لازم است و بنده ملزوم. سعدی. ، پیوسته. (آنندراج). هر آنچه پیوسته با کسی و یا چیزی باشد و از آن جدا نشود. - لازم و ملزوم، غیر ممکن التفریق. (ناظم الاطباء). دو چیز که وجود یکی بر دیگری متوقف است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ، (اصطلاح فقه) هرگاه دو چیز را در نظر بگیریم یکی ’الف’ و دیگری ’ب’ ووضع آن دو طوری باشد که هروقت ’الف’ وجود پیدا کند ’ب’ هم وجود پیدا کند در این صورت ’الف’ را ملزوم و ’ب’ را لازم نامند و رابطۀ بین آن دو را لزوم خوانند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
لازم گرفته. (مهذب الاسماء). لازم گردیده. (آنندراج). لازم شده. (ناظم الاطباء). مقابل لازم: مرا گر دل دهی ور جان ستانی عبادت لازم است و بنده ملزوم. سعدی. ، پیوسته. (آنندراج). هر آنچه پیوسته با کسی و یا چیزی باشد و از آن جدا نشود. - لازم و ملزوم، غیر ممکن التفریق. (ناظم الاطباء). دو چیز که وجود یکی بر دیگری متوقف است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ، (اصطلاح فقه) هرگاه دو چیز را در نظر بگیریم یکی ’الف’ و دیگری ’ب’ ووضع آن دو طوری باشد که هروقت ’الف’ وجود پیدا کند ’ب’ هم وجود پیدا کند در این صورت ’الف’ را ملزوم و ’ب’ را لازم نامند و رابطۀ بین آن دو را لزوم خوانند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
خف ملثوم، سپل شتر که بر سنگ آید و خون آلوده شود. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). سمی که بر سنگ خورد و خون آلوده شود. (ناظم الاطباء) ، بوسه و بوسه داده شده. (غیاث)
خف ملثوم، سپل شتر که بر سنگ آید و خون آلوده شود. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). سمی که بر سنگ خورد و خون آلوده شود. (ناظم الاطباء) ، بوسه و بوسه داده شده. (غیاث)
کشته شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، لحیم شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ان کانت (نحاس فیه لحامات) مما یبیض فیأمرهم (یأمر النحاسین) ان ینقشوا علیها عتیق ملحوم. (معالم القربه فی احکام الحسبه از یادداشت ایضاً)
کشته شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، لحیم شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ان کانت (نحاس فیه لحامات) مما یبیض فیأمرهم (یأمر النحاسین) ان ینقشوا علیها عتیق ملحوم. (معالم القربه فی احکام الحسبه از یادداشت ایضاً)
شتر مهار در بینی کرده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر مهار کرده شده. (ناظم الاطباء) ، شتر داغ کرده شده. در بینی یا در روی: جمل مخطوم خطام او خطامین، شترکه دارای ی’ داغ و یا دو داغ خطام باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مخطّم شود، کسی که از تکلم ممنوع شده باشد. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
شتر مهار در بینی کرده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر مهار کرده شده. (ناظم الاطباء) ، شتر داغ کرده شده. در بینی یا در روی: جمل مخطوم خطام او خطامین، شترکه دارای ی’ داغ و یا دو داغ خطام باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مُخَطِّم شود، کسی که از تکلم ممنوع شده باشد. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)