آنکه بر گردن وی چیزی لازم آید، مأخوذ از تازی، مجبور بر کردن کاری و مجبور بر اقرار و مغلوب و محکوم. - ملزم شدن، مجبور شدن ومقهور و مغلوب گشتن و محکوم شدن و مقر شدن و اقرار کردن. - ملزم کردن، مجبورنمودن بر کردن کاری و مغلوب کردن بر اقرار در امری. (ناظم الاطباء). - ملزم گشتن، ملزم شدن: خسرو از بداهت گفتار به صواب و حضور جواب او ملزم گشت. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 93)
آنکه بر گردن وی چیزی لازم آید، مأخوذ از تازی، مجبور بر کردن کاری و مجبور بر اقرار و مغلوب و محکوم. - ملزم شدن، مجبور شدن ومقهور و مغلوب گشتن و محکوم شدن و مقر شدن و اقرار کردن. - ملزم کردن، مجبورنمودن بر کردن کاری و مغلوب کردن بر اقرار در امری. (ناظم الاطباء). - ملزم گشتن، ملزم شدن: خسرو از بداهت گفتار به صواب و حضور جواب او ملزم گشت. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 93)
نوعی از دست افزار سوزنگر و صیقلی. (صراح) (از ناظم الاطباء). دو چوب که میان آن به آهن بندند و آن نوعی از دست افزار سوزنگر و صیقل گر است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پیچ و منگنه. (ناظم الاطباء)
نوعی از دست افزار سوزنگر و صیقلی. (صراح) (از ناظم الاطباء). دو چوب که میان آن به آهن بندند و آن نوعی از دست افزار سوزنگر و صیقل گر است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پیچ و منگنه. (ناظم الاطباء)
دریا، حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته قابل کشتیرانی بوده و به اقیانوس راه داشته باشد، بحر، ژو، زو، راموز، یم، داما قلزم نگون: کنایه از آسمان در اصل نام دریای سرخ است
دَریا، حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته قابل کشتیرانی بوده و به اقیانوس راه داشته باشد، بَحر، ژُو، زُو، راموز، یَم، داما قلزم نگون: کنایه از آسمان در اصل نام دریای سرخ است
در تازی باستانی کارپاس همراه پیشیار، در تازی نوین ستوان یکم، کسی یا چیزی که همواره نزد دیگری باشد: (... و امیر سعید برلاس را ملازم امیر زاده رستم گردانید) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 416: 2)، همیشه باشنده در جایی، همراه، نوکر، خدمتکار، مواظب، جمع ملازمین، دست در گردن اندازنده با هم، آنکه دائم جائی را یا کسی را لازم گیرد
در تازی باستانی کارپاس همراه پیشیار، در تازی نوین ستوان یکم، کسی یا چیزی که همواره نزد دیگری باشد: (... و امیر سعید برلاس را ملازم امیر زاده رستم گردانید) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 416: 2)، همیشه باشنده در جایی، همراه، نوکر، خدمتکار، مواظب، جمع ملازمین، دست در گردن اندازنده با هم، آنکه دائم جائی را یا کسی را لازم گیرد