لغزاننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، هرچه ترطیب و تلیین سطح عضو به حد لغزندگی کند تا آنچه در آن محتبس باشد به حرکت او حرکت نماید مثل آلوی بخارا. (تحفۀ حکیم مؤمن ص 8). مزلق هوالذی یبل ّ سطح الجسم المحتبس فی مجری فیبراً به عما احتبس فیه ثم یتحرک ذلک الجسم بثقله الطبیعی فیکون له محرکاً بالعرض و ذلک کالاجاص و اللعابات. (بحر الجواهر ص 342 از یادداشت مرحوم دهخدا). داروئی است که سطح جسم محتبس در مجرای گوارشی (روده) را مرطوب میکند و بادرآمیختن با آن آن را نرم تر و سیلان پذیرتر میسازد تابوسیلۀ ثقل طبیعی و یا نیروی دافعه به جریان در آید و خارج شود. همان کاری که آلو بخارا در لینت دادن و اسهال آوردن انجام میدهد. (ترجمه از کتاب دوم قانون ابوعلی سینا ص 150 سطر 12 از یادداشت مرحوم دهخدا) : اجاص به فارسی آلو بخارا نامند... در دوم تر و ملین و مزلق و مسهل صفرا و مسکن حرارت دل...است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به مزلق شود
لغزاننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، هرچه ترطیب و تلیین سطح عضو به حد لغزندگی کند تا آنچه در آن محتبس باشد به حرکت او حرکت نماید مثل آلوی بخارا. (تحفۀ حکیم مؤمن ص 8). مُزلق هوالذی یبل ّ سطح الجسم المحتبس فی مجری فیبراً به عما احتبس فیه ثم یتحرک ذلک الجسم بثقله الطبیعی فیکون له محرکاً بالعرض و ذلک کالاجاص و اللعابات. (بحر الجواهر ص 342 از یادداشت مرحوم دهخدا). داروئی است که سطح جسم محتبس در مجرای گوارشی (روده) را مرطوب میکند و بادرآمیختن با آن آن را نرم تر و سیلان پذیرتر میسازد تابوسیلۀ ثقل طبیعی و یا نیروی دافعه به جریان در آید و خارج شود. همان کاری که آلو بخارا در لینت دادن و اسهال آوردن انجام میدهد. (ترجمه از کتاب دوم قانون ابوعلی سینا ص 150 سطر 12 از یادداشت مرحوم دهخدا) : اجاص به فارسی آلو بخارا نامند... در دوم تر و ملین و مزلق و مسهل صفرا و مسکن حرارت دل...است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به مُزلِق شود
لغزانده. لغزانیده. لغزش داده شده، ناقۀ بچه افکنده، به نظر تیز نگریسته شده، موی سترده شده، پیوسته تیز داشته شده (مثلاً آهن) ، نیک آلوده شده به روغن و جز آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغزانده. لغزانیده. لغزش داده شده، ناقۀ بچه افکنده، به نظر تیز نگریسته شده، موی سترده شده، پیوسته تیز داشته شده (مثلاً آهن) ، نیک آلوده شده به روغن و جز آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
چوبک که در دو طرف آن میخ تیز بود، و آن پیش آنها باشد که غورۀ خرما به عوض خسته فروشند، و او مخزق ها بسیار دارد و کودکان پیش وی خسته آرند و او خسته گرفته به کودکان عوض خسته هر قدر که باشد گرو بندد و گوید که چندین بار مخزق خواهم زد پس بر مخزق که بر نشانه افتد و غوره آرد کودکان بگیرند اندک باشد یا بسیار و اگر مخزق خطاکند پس کودکان محروم مانند و خسته مفت رود. ج، مخازق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چوب خردی که در سر آن میخ آهنی تیزی باشد و در نزد کسانی است که غورۀ خرما را به خستۀ آن می فروشند. ج، مخازق. (ناظم الاطباء)
چوبک که در دو طرف آن میخ تیز بود، و آن پیش آنها باشد که غورۀ خرما به عوض خسته فروشند، و او مخزق ها بسیار دارد و کودکان پیش وی خسته آرند و او خسته گرفته به کودکان عوض خسته هر قدر که باشد گرو بندد و گوید که چندین بار مخزق خواهم زد پس بر مخزق که بر نشانه افتد و غوره آرد کودکان بگیرند اندک باشد یا بسیار و اگر مخزق خطاکند پس کودکان محروم مانند و خسته مفت رود. ج، مخازق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چوب خردی که در سر آن میخ آهنی تیزی باشد و در نزد کسانی است که غورۀ خرما را به خستۀ آن می فروشند. ج، مخازق. (ناظم الاطباء)
لغزانده لغزاننده لغزش دهنده، دوایی را نامند که بقوت ملینه و رطوبت مزلقه که دارد تعیین سطح عضو نماید بحدی که بلغزاند آنچه در آن محتبس است و تحریک آن نموده دفع نماید مانند آلو بخارا
لغزانده لغزاننده لغزش دهنده، دوایی را نامند که بقوت ملینه و رطوبت مزلقه که دارد تعیین سطح عضو نماید بحدی که بلغزاند آنچه در آن محتبس است و تحریک آن نموده دفع نماید مانند آلو بخارا