جدول جو
جدول جو

معنی ملدغ - جستجوی لغت در جدول جو

ملدغ
(مِ دَ)
طعنه زننده مردم را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنکه با سخن خود دیگران را نیش زند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لدغ
تصویر لدغ
گزیدن، گزیدن با نیش، نیش زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملدوغ
تصویر ملدوغ
گزیده شده، مارگزیده، عقرب گزیده
فرهنگ فارسی عمید
(عَ دَ)
کشیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ املد و ملداء. (ناظم الاطباء). و رجوع به املد و ملداء شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
احمق فرومایۀ فحش گوی. ج، املاغ. (منتهی الارب) (آنندراج). احمق فرومایۀ فحش گوی خبیث. (ناظم الاطباء). احمق دشنام گوی و گویند چاپلوس و نیز گویند خبیث. (از اقرب الموارد) ، بلغ ملغ، از اتباع است یعنی احمق فرومایۀ فحش گوی. (منتهی الارب) : رجل ملغ بلغ، مرد خبیث فرومایۀ گول. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه نسبت به گفته خود یا آنچه دیگران به او می گویند اعتنا و توجهی نداشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
لسع. تلداغ. گزیدن (چنانکه مار و کژدم). (منتهی الارب). گزش. گزیدن و زدن با دهان چنانکه در مار. (حریری). گزیدن کژدم. (تاج المصادر). گزیدن مار و کژدم و منج. (زوزنی) :
سده و دیدان و استسقاء و سل
کسر و ذات الصدر و لدغ و درد دل.
مولوی.
حدیث: لایلدغ المؤمن من جحر مرّتین. صاحب آنندراج گوید: گزیدن کژدم و مار و ابن حاج نوشته آنکه به مؤخر خود نیش زند مثل زنبور و کژدم، گزیدن آن را لدغ و لسع گویند و آنکه به دندان گزد مثل سگ و سباع و مار گزیدن آن را نهش نامند، طعن کردن کسی را به سخن. (منتهی الارب). طعنه زدن: لدغه بکلمه، طعنه زد او را
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ)
آنکه او را در خستن به سخن عادت باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). طعنه زننده به نیزه و سخن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ صَدْ دَ)
شتر که بر صدغ وی داغ و نشان نهاده باشند. (منتهی الارب) (از آنندراج) : بعیر مصدغ، شتری که مابین چشم و گوش وی را داغ کرده باشند. (ناظم الاطباء). مصدوغ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَدْ دَ)
خف ملدس، موزۀ پاره زده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پی زده و پاره زده ووصله کرده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَدْ دَ)
ثوب ملدم، جامۀ پیوندی است. (مهذب الاسماء). جامۀ درپی زده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). جامۀ کهنه. (از ذیل اقرب الموارد). مرقع. درپی کرده. وصله زده. پینه کرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مارگزیده و نیش خوردۀ عقرب. (منتهی الارب) (آنندراج). مارگزیده و کژدم گزیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). که گزیده شده باشد. لدیغ. ملسوع. سلیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
اصبع ملدوغ بر در دفع شر
در تعدی و هلاک تن نگر.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 415)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا)
جمع واژۀ مالغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ مالغ، مرد تباه کار فاسد. (آنندراج). رجوع به مالغ شود
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ)
افزارشکستن. (منتهی الارب). ابزار برای شکستن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مفادغ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ)
نازبالش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مصدغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مخده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لدغ
تصویر لدغ
گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملدم
تصویر ملدم
احمق، پر گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملدوغ
تصویر ملدوغ
گزیده مار گزیده گزدم گزیده آنکه او را مار یا جز آن گزیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
نوا و آهنگ خوش آیند را گویند و آن مایه اصلی موسیقی است. بتعبیر دیگر اصوات موزون و متوالی است که بگوش خوش آیند باشد، ملودی ممکن است با ساز یا آواز تنها اجرا شود. در این صورت آنرا یک صدایی گویند. وقتی که چند صدایی باشد با چند ساز یا آواز اجرا میشود توضیح ملودی همان نغمه است (نظری بموسیقی ج 1 ص 148)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدغ
تصویر لدغ
((لَ دْ))
گزیدن، نیش زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملدوغ
تصویر ملدوغ
((مَ))
آنکه او را مار یا جز آن گزیده باشد
فرهنگ فارسی معین
ملغ
فرهنگ گویش مازندرانی