چادر. ملحفه. ج، ملاحف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چادر که زن خود را با آن بپوشاند. ملحفه. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به ملحفه شود، لباس که بالای لباسهای دیگر بپوشند. (از اقرب الموارد)
چادر. مِلْحَفه. ج، ملاحف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چادر که زن خود را با آن بپوشاند. ملحفه. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). و رجوع به ملحفه شود، لباس که بالای لباسهای دیگر بپوشند. (از اقرب الموارد)
چادر. ج، ملاحف. (مهذب الاسماء). چادر شب. (دهار). و رجوع به ملحف شود، نزد مولدین، چادری که بر پشت لحاف کشند پرهیز از شوخگین شدن آن را. ج، ملاحف. (از محیطالمحیط). و رجوع به مادۀ بعد شود
چادر. ج، ملاحف. (مهذب الاسماء). چادر شب. (دهار). و رجوع به ملحف شود، نزد مولدین، چادری که بر پشت لحاف کشند پرهیز از شوخگین شدن آن را. ج، ملاحف. (از محیطالمحیط). و رجوع به مادۀ بعد شود
مأخوذ از تازی، چادر. (ناظم الاطباء) : دستم از این حدیث شده زیرملحفه پس چون زنان روی به دیوار آمده. عطار (دیوان چ تقی تفضلی ص 820). و رجوع به ملحفه شود، ملافه. (ناظم الاطباء). عامه ملافه گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملافه شود، آنچه چیزی را بپوشاند و بر آن احاطه کند. (ناظم الاطباء)
مأخوذ از تازی، چادر. (ناظم الاطباء) : دستم از این حدیث شده زیرملحفه پس چون زنان روی به دیوار آمده. عطار (دیوان چ تقی تفضلی ص 820). و رجوع به ملحفه شود، ملافه. (ناظم الاطباء). عامه ملافه گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملافه شود، آنچه چیزی را بپوشاند و بر آن احاطه کند. (ناظم الاطباء)