جدول جو
جدول جو

معنی ملامتگری - جستجوی لغت در جدول جو

ملامتگری(مَ مَ گَ)
ملامت گر بودن. سرزنش کردن:
برآشفت و برزد بر ابرو گره
گشاده زبان در ملامتگری.
مولانا مظهر (از آنندراج).
و رجوع به ملامتگر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملامت گر
تصویر ملامت گر
سرزنش کننده، نکوهش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملامتی
تصویر ملامتی
سزاوار ملامت و سرزنش، در تصوف ملامتیه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ گَ)
نکوهنده و نکوهش کننده و سرزنش نماینده. (ناظم الاطباء). عاذل. لائم. نکوهشگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملامت کننده. ملامت گو:
بنشینیم همی عاشق و معشوق به هم
نه ملامتگر ما را و نه نظار و رقیب.
منوچهری.
از سخن پیر ملامتگرش
گریان گریان بگذشت از برش.
نظامی.
کرد جدا سنگ ملامتگرش
گوهری از رهگذر گوهرش.
نظامی.
ایا نفس ملامتگر خمش کن
که هم تو در ضلالت رهنمونی.
مولوی.
آن شغال رنگ رنگ آمد نهفت
بر بناگوش ملامتگر بگفت.
مولوی.
ملامتگری گفتش ای باددست
به یک ره پریشان مکن هرچه هست.
سعدی (بوستان).
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست.
حافظ.
ما به رندی دربساط قرب رفتیم و هنوز
همچنان پیر ملامتگر به پای منبر است.
کمال الدین خجندی.
حاشا که گذارد کرم ساقی کوثر
در گلشن فردوس ملامتگر رز را.
صائب.
و رجوع به ملامت کننده شود
لغت نامه دهخدا
ملامت گو:
ملامت گوی بی حاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمائی.
سعدی.
ملامت گوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته در ساحل.
سعدی.
ملامت گوی بی حاصل نداند درد سعدی را
مگر وقتی که در کویی به رویی مبتلا ماند.
سعدی.
و رجوع به ملامت گو و ترکیب ملامت گفتن ذیل ملامت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ گَ)
سوکواری. عزاداری:
گرت رغبت آید که انده خوری
کنی سوکواری و ماتمگری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ژولین دو لامتری، فیلسوف ماتریالیست فرانسوی، دوست فردریک دوم پادشاه پروس. مولد سن مالو. (1709-1751 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
مأخوذ ازتازی، منسوب به ملامت و سزاوار نکوهش و مستحق ملامت. (ناظم الاطباء) ، پیرو فرقۀ ملامتیه. ملامی: ترس قدریان و رجای مرجیان صفت ملامتی بود و اندر تحت این رمزی است. (کشف المحجوب هجویری چ لنینگراد ص 74). مرائی راهی رود که خلق ورا قبول کند و ملامتی به تکلف راهی رود که خلق ورا رد کند. (کشف المحجوب هجویری ایضاً ص 75). پس ملامتی را باید که نخست خصومت دنیائی و عقبائی از خلق منقطع کند. (کشف المحجوب هجویری ایضاً ص 75).
از پس کنیت سگی چیست به شهر نام ما
دردکش ملامتی، سیم کش قلندری.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 428).
و رجوع به ملامتیان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملامتگر
تصویر ملامتگر
نکوهش کننده سرزنش کننده: (آن شغال رنگ رنگ آمد نهفت بر بنا گوش ملامت گر بگفت) (مثنوی. نیک. 43: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملامت گوی
تصویر ملامت گوی
سرزنشگوی آوینشگوی نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملامت گر
تصویر ملامت گر
نکوهش کننده سرزنش کننده: (آن شغال رنگ رنگ آمد نهفت بر بنا گوش ملامت گر بگفت) (مثنوی. نیک. 43: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته نادرست فارسی گویان به جای ملامی نکوهشی منسوب به ملامت، پیرو ملامتیه: (از پس کنیت سگی چیست بشهر نام ماک درد کش ملامتی سیم کش قلندری) (خاقانی. سج. 428) توضیح در عربی تاء مصدری و نظایر آن از آخر کلمات ملحق به یاء نسبت حذف شود و} ملامی {گویند اما در فارسی ملامتی و اباحتی بسیار استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
پرخاشگر، سرزنشگر، لوامه، ملامت گو، نکوهش گر
متضاد: ستایشگر، ملامت کن، ملامت کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد